نظریه ژان پیاژه

 

نظریه رشد شناختی پیاژه

ژان ویلیام فریتز پیاژه، روان شناس.زيست شناس .منطق دان ، و شناخت‌شناس سویسی‌ست که به خاطر کارهایش در روان شناسي رشد و شناخت شناسي شهرت یافته‌است.

 

پياژه در کارهای اولیهٔ خود در زمینهٔ زیست‌شناسی، به این باور رسید، که اعمال زیست‌شناسانه عبارتند از گام‌هایی که در مسیر سازش‌یابی با محیط فیزیکی اطراف، و به منظور کمک به سازمان‌یافتگیآن برداشته می‌شود.

ژان پیاژه در 9 آگوست 1896 در نيوشاتل سويس به دنیا آمد و در 16 سپتامبر 1980 از دنیا رفت.پدرش زندگي خود را صرف وقف ادبيات  اساطيري و تاريخي نيوشاتل كرده بود و مادرش زني فوق العاده باهوش. پر انرژي ومهربان ولي تاحدودي عصبي بود .پياژه از پدرش آموخته بود كه كارها را به صورت منظم و سيستماتيك انجام دهد اما عصبي بودن مادرش او را به سمت تحقيق در زمينه روانكاوي و روان درماني كشاند . پدر بزرگش آنچنان او را تحت تاثير قرار داد كه به سمت مطالعه فلسفه و معرفت رهنمون شد.پياژه به موضوعاتي چون مكانيك پرندگان وفسيل ها و صدف هاي دريايي زماني علاقمند شد كه هفت سال بيشتر نداشت . ژان پیاژه در سن یازده سالگی کارش را به عنوان یک پژوهشگر آغاز کرد و در همان سال نیز مقاله کوتاهی درباره گنجشک آلبینو (سپیدتن) نوشت. او مطالعاتش در زمینه علوم طبیعی را ادامه داد و از دانشگاه نوشاتل سوئیس، مدرک دکتری جانورشناسی دریافت کرد. او سپس به روانکاوی علاقه‌مند شد و یکسال در مؤسسه‌ای که آلفرد بینه تأسیس کرده بود به کار پرداخت.

پیاژه در سال 1955 مرکز بین‌المللی معرفت‌شناسی ژنتیک را تأسیس کرد و تا پایان عمر در سمت مدیر این مرکز خدمت کرد. او تشنه دانش آموزي در علم بود به طوري كه در ده سالگي اولين مقاله اش منتشر شد و در بيست و دو سالگي از دانشگاه نيو شاتل با درجه دكتري فارغ التحصيل شد  .بعد از آن به پاريس رفت و دو سال در دانشگاه سوربن در كلاس هاي روان شناسي شركت كرد و راه هاي گوناگون مصاحبه با بيمارا را آموخت . در همين زمان تئودور سيمون از او درخواست كرد كه در آزمايشگاه بنيت در پاريس مشغول به كار شود و پياژه در آن زمان به اصلاح روش هاي استدلال برت پرداخت .و بنابراين تحقيق درباره تعقل و استدلال كودكان را آغاز كرد و مدت دو سال به پرسيدن سوالات متنوع از كودكان و محول كردن وظايفي به آنان كه به شناخت روابط علي و معلولي منجر مي شد درباره استدلال شفاهي كودكان معمولي پرداخت و بدين ترتيب شاخه علمي مورد علاقه اش را يافت .

او این ایده که کودکان به گونه‌ای متفاوت از بزرگسالان فکر می‌کنند را تقویت کرد. تحقیقات او چند نقطه عطف مهم در رشد ذهنی کودکان را مشخص کرده است.كارهاي او همچنین علاقه‌مندی فراوانی به روان‌شناسی شناخت و رشد به وجود آورده است. نظریه‌های پیاژه به طور گسترده‌ای مورد پذیرش واقع شده و امروزه توسط دانشجویان روان‌شناسی و روش‌های آموزشی مورد مطالعه قرار می‌گیرد. پياژه با سرعت بسيار سريع پيشرفت كرد و در سال 1921 به افتخار بزرگ نائل شد و به سمت مدير امور مطالعاتي موسسه ژان ژاك روسو درژنو منصوب شد . و در مدت دو سال در آنجا 5 كتاب در مورد روان شناسي كودك نوشت و با با يكي از دانشجويانش به نام والنتين چاتني ازدواج كرد .در 1925 اولين دخترش به دنيا آمد و در سال 1927 و 1931 دختر ديگر و  پسرش بدنيا آمدند. بعد از بدنيا آمدن فرزندانش او مدت زيادي را در منزل بود و به كمك همسرش عكس العمل ها و رفتار هاي فرزندانش را ثبت مي كرد .و بدين ترتيب ديدگاه خود را در مورد رشد شناختي كودك اعلام كرد او بسيار فعال و پر انرژي بود و صاحب اكتشافات بسياري است.

مراحل رشد شناختی  پياژه

نظریه ی پیازه یک نظریه ی مرحله ای است بر اساس نظریه ی او ، مراحل رشد شناختی عبارتند از مرحله حسی –حرکتی ، پیش عملیاتی ، عملیات عینی و عملیات صوری

.پیاژه معتقد بود این مراحل توالی ثابتی دارند به این معنا که افراد در هر کشور و فرهنگی به ترتیب یکسانی از این مراحل را می گذرند. دامنه ی سنی مطرح شده از سوی پیاژه ، تقریبی است ،برخی کودکان ممکن است مرحله ای را زودتر یا دیرتر طی کنند. .به نظر پیاژه رشد شناختی آدمی در جریان مراحلی به وجود می آید که از نظر کیفی و کمّی با یکدیگر متفاوتند .مراحل پیاپی هستند ولی لازم نیست که کودکان حتماً یک مرحله را قبل از ورود به مرحله ای دیگر به اتمام برسانند برای مثال ، کودکی که در مرحله ی تفکر پیش عملیاتی است ممکن است برخی از اعمال مختص به هردو مرحله ی حسی –حرکتی و عملیات عینی را نیز انجام دهد.پیاژه مدعی است که همه ی کودکان باید از مراحل مشابه و با ترتیب مشابه عبور کنند ، گرچه سرعت عبور همه ی آنان یکسان نیست .به نظر او عامل زمان یکی از عوامل اساسی رشد شناختی و سایر جنبه های روان شناختی کودک است .پیاژه رشد شناختی  کودک را از دو جنبه مورد بررسی قرار می دهد  جنبه  ی روانی – اجتماعی و جنبه ی روان شناختی. منظور او از جنبه ی روان شناختی آن جنبه از رشد است که به طور خود به خودی ، یعنی صرفاًدر طی زمان رخ می دهد . مثال : رشد هوش .درواقع این مراحل بیانگر آن است که کودکان و نوجوانان چگونه می اندیشند ودر هر مرحله ازرشد چه دگرگونیهای فکری و شناختی در آنان پدید می آید .

مرحله حسی –حرکتی: تولد تا 2 سالگی

منظور از حسی –حرکتی این است که کودکان ، در این مرحله ، از توانایی استفاده از حواس و اعمال خود برای درک جهان یپرامون استفاده می کنند. در این مرحله طرحواره های بقاء شی و کارکرد نمادین عمومی در کودک شکل می گیرد ،بقاءشیء ، توانای درک این مسئله است که اشیاء ،افراد در فضاو زمان وجود دارند ،حتی اگر نتوان آن ها را دید. کارکرد نمادین عمومی مشتمل بر آغاز زبان ، بازی و تقلید غیابی است .پیاژه در اثر نتایج برگرفته از پژوهش های خود ، مرحله ی حسی –حرکتی را به شش خرده مرحله تقسیم کرده است . که عبارتند از : اول : تولد تا 2 ماهگی (دوره غلبه ی بازتاب های شرطی مانند مکیدن )

دوم :2تا4 ماهگی (دوره جذب تجارب جدید وانطباق و طراحی ساختارهای جدید شناختی مانند شیشه به جای پستا نک وگرفتن اسباب بازی.

سوم :4 تا8ماهگی (دوره درک علت و معلول های ساده و هماهنگی حواس بینایی و لامسه .مثال : آخرباری که نوزاد با دست خود به شیشه زد،به او شیر داده شد و بدین ترتیب او حالا طرحی را برای دست زدن به شیشه ی شیر آغاز می کند.

چهارم :8 تا12 ماهگی (دوره درک بسیار ساده ازمفهوم زمان و دوره ی درک بقای شی ء مثال : نوزادی که گریه می کند تا کسی او را بلند کند وقتی صدای پای پدرش را در راهروی منتهی به اتاقش می شنود ساکت می شود. او می داند که بیش از چند ثانیه ی دیگر تا آرامش ا وفاصله نمانده است .

پنجم : 12 تا 18 ماهگی ( دوره ی آغاز تجربه کردن جهان خارج و دستیابی به اولین تجارب حل مسئله و افزایش تقلیداز سایرین. مثال کودکان وسایل را پرت می کنند،گاز می گیرند ،لجاجت می ورزند ،اشیاء می شکنند ، صرفاً برای اینکه ببینند چه اتفاق می افتد.

ششم : 18 تا 24 ماهگی (دوره ی آغاز فکرکردن ، ایجاد تصور اشیاء در ذهن خود ودستیابی به راه های جدید برای حل مسأله .

 

مرحله پیش عملیاتی : 2تا 7 سالگی

علت نامگذاری این مرحله به پیش عملیاتی آن است که کودکان دراین مرحله هنوز قادر به تفکر عملیاتی یا تفکر منطقی نیستند . در این مرحله زبان کمک زیادی به رشدشناختی کودک می کند و او را قادر می سازد تا پدیده ها و امور مختلف را به طور نمادی مورد بررسی قرار داده و مفاهیم مختلف را بشناسد . توانایی استفاده از نمادها واندیشیدن بر اساس آنها کارکرد نشانه شناختی نام گرفته است به طور مثال کلمه « صندلی »یا تصویر یک صندلی برای بازنمایی یک صندلی است که عملاً موجود نیست .

 

ویژگی های مرحله پيش عملياتي :

خودمداری : یعنی کود نمی تواند به دیدگاه مشخص دیگری توجه کند . او کلمات را براساس تجارب خود تفسیر می کند وبه کارمی برد و هنوز نمی داند کودکان و نوجوانان دیگر ، که تجارب متفاوتی دارند ، احتمالاً می توانند تصورات متفاوتی داشته باشند

جاندارپنداری : نسبت دادن خصوصیات موجودات زنده به اشیاء .مثال کودک چهارساله ای که فکرمیکند «ماه به پشت ابرها می رود که بخوابد»، جاندار پنداری تفکر خود را به نمایش می گذارند

ناتوانی در نگهداری ذهنی به رغم ایجاد تغییر در شکل ظاهری یا وضع مکانی یک شیء اگر چیزی به آن اضافه یا چیزی از آن کاسته نشود در مقدار واقعی آن تغییری ایجاد نمی شود .

مرحله عملیات عینی 7 تا 11سالگی

در این مرحله کودک قادر است تنها با مواد و اشیای محسوس و قابل رویت رابطه برقرار کند. (بیابانگرد، نعمتی ص20)کودک در این مرحله توانایی انجام اعمال منطقی را کسب می کند،اما این اعمال رابا امور محسوس و عینی می تواند انجام دهدنه با امور فرضی وپدیده های انتزاعی . از رویدادهای مهم این مرحله درک مفهوم بقاء و یا نگهداری ذهنی از سوی کودکان است .مفهوم بقای عدد،طول،مایع (6تا7سالگی) مفهوم بقای ماده (7تا8سالگی )مفهوم بقای سطح (9تا10سالگی)

طبقه بندی کردن : یعنی دسته بندی اشیاء در گروه ها یا طبقه های مختلف بر اساس ویژگی های مشترک آن ها.

بازگشت پذیری: یعنی توانایی به عقب برگرداندن مراحل انجام یک رشته عمل به طور ذهنی و رسیدن به نقطه ی آغاز

ردیف کردن : یعنی قراردادن اشیاء و امور پشت سرهم برحسب یکی از ویژگی های آن ها.

این همانی:این اصل نشان دهنده ی آن است که تغییرات ظاهری اشیاء در مقدار واقعی آنها تغییری ایجاد نمی کند.

جبران : بنابراصل جبران، در تغییر شکل اشیاء، در یک مورد ، مورد دیگر را جبران می کند .

عدم تمرکز : یعنی توجه همزمان به چند ویژگی اشیاء.

مرحله عملیات صوری : 11 سالگی به بعد

در آخرین مرحله رشد شناختی ، کودک به تدریج توانایی تفکر بر حسب امور انتزاعی راکسب می کند و بر قوانین منطق صوری مسلط می شود و بدین لحاظ این مرحله را مرحله ی عملیات صوری نام نهاده اند . اندیشه های کودکان در این مرحله علاوه بر اشیای محسوس ، موارد احتمالی و فرضی را نیزشامل می شود و لذا کودکان این مرحله قادر می شوند تفکر عملی مبتنی بر روش فرضیه ای –قیا سی را به کاربندد، یعنی می توانند به طرح فرضیه بپردازند و بدون نیاز به مراجعه به اشیای محسوس به وارسی فرضیه ی خود اقدام کنند.نوجوانان مرحله تفکر صوری آرمان گرا و ناسازگارند . پیاژه معتقد است که با ظهور توانایی تفکر صوری فرد می تواند مسائل کلامی انتزاعی ،نظیر مسائل پیچیده ریاضی ،را به آسانی حل کند.

استدلال علمی نیز با رشد تفکر صوری امکان پذیر می شود . سه توانایی عملیات صوری (یعنی استدلال منطقی درباره ی ایده های فرضیه ای ، تدوین و آزمون فرضیات ، وتکنیک و کنترل متغیرها)امکان به کارگیری روش علمی را که در آن برای یک پدیده مورد مشاهده چند تبیین ممکن پیشنهادوبه صورت منظم آزمون می شود میسر می سازند .

خود محوری یا خودمداری نوجوانی : نوعی خودآگاهی یا باور نوجوانان است مبنی بر این که همان قدر که آنها ب خود علاقه مندند دیگران نیز به آنان علاقه دارند.

نوجوانان بیشتر به احتمالات توجه دارند تا واقعیات ،یعنی توانایی تصور امکانات گوناگون آینده و فرضیه سازی

کاربردهای نظریه ی رشد شناختی پیاژه :

فواید استفاده از این نظریه برای معلمان : بین فرایندهای فکری کودکان و بزرگسالان تفاوت های مهمی وجود دارد .بنابراین معلمان وسایر کسانی که با کودکان سروکاردارند باید بکوشند تا خود را در موقعیت کودکان قرار دهند و مسائل و پدیده ها را به روش آنان ببینند . آموزش باید برنیازهای فردی دانش آموزان و سطح درک و فهم آنان منطبق باشد

معلم معتقد به نام پیاژه : قبول کورکورانه ی نظریه خود یا حفظ طوطی وار کتاب را مردود می شمارد. به فکر کردن و خلاقیت مداوم ارج  می گذارد، با خلق محیطی غنی که در آن ساخت های شناختی دانش آموزان امکان بروز وتحول پیدا می کند و با تکیه بر فعالیت های خود انگیخته دانش آموزان به آن هاکمک می کند تا پیوند منطقی میان مطالب یا رویدادها را خود پیدا کند و برای کشف دوباره ترغیب شوند . دانش آموزان را با یکدیگر مقایسه نمی کند

معلم امکان تجربه ی عینی را برای شاگردان ، به خصوص کودکان پیش دبستانی و دبستانی فراهم می کند و به شاگردان اجازه می دهد و برای آنان موقعیت هایی فراهم می کند که در امور و اشیاء دخل وتصرف کنند و به کشفیاتی دست یابند .

مفاهیم پایه درنظریه پیاژه

تعادل و تعادل یابی : تعادل : یک حالت توازن شناختی بین درک ما از جهان هستی و تجربه هایمان است . تعادل یابی یا عمل جستجو برای نظم و توازن به معنی مقایسه ی درک ما با جهان واقعی است وقتی که درک ما بتواند رویدادهایی را که مشاهده می کنیم تبیین نماید دنیا برای ما معنی  می دهد و ما در حالت تعادل قرار می گیریم . وقتی که درک نتواند رویدادهایی را که مشاهده می کنیم تبیین   کند، نبود تعادل رخ    می دهد و ما برانگیخته می شویم تا تبیین های دیگری را جستجو نماییم . بی تعادلی نیروی محرک ما در رشد یا تحول است تعادل جویی: مکانیسم کودک برای تنظیم و یکپارچه ساختن تغییراتی است که در اثر بلوغ ،تجارب فیزیکی و اجتماعی پدید آمده است .

تعادل یابی به معنای جستجو به منظور هماهنگی ذهنی بین طرح های شناختی با اطلاعات کسب شده از محیط .

طرحواره : الگوهای سازمان یافته اندیشه و عمل که در تعامل بین ا نسان و محیط به کار می رود

طرحواره : طرحواره  ها الگوهای سازمان یافته یا واحدهایی از عمل یا تفکر هستند که ما برای معنادار کردن تعاملات خود با محیط ، آن ها را می سازیم . طرحواره ها را می توان به فایل هایی تشبیه کرد که ما اطلاعات را در آن ذخیره می کنیم .

طرحواره : طرح های ذهنی ، نمودها یا نظام های سازمان یافته ای از اعمال یا تفکر هستند که به ما اجازه می دهند درباره ی اشیاء وواقعه های جهان اطراف خود فکر کنیم . این طرح ها ممکن است بسیار کوچک و خاص ( مثل طرح ذهنی ما ازمکیدن پستانک ) و یا دارای یک ویژگی عمومی تر ( مثل طرح ذهنی دسته بندی گیاهان ) باشند.

طرحواره: طرحواره ها ساختارهای شناختی هستند که به وسیله ی آن ها کودکان وبزرگسالان به صورت ذهنی دانش تصویری خویش را سازمان می دهند.

سازگاری : فرایند دمساز کردن طرحواره ها و تجربه ها با یکدیگر به منظور ایجاد تعادل

سازگاری: مقصود از سازگاری گرایشی است که موجود زنده برای توافق با محیط خود ابراز می دارد.

سازگاری :تغییراتی که در یک فرد برای پاسخ به محیط ایجاد می شود .

جذب( درون سازی) : عبارت است از کوشش برای فهم یک چیز جدید از طریق جای دادن آن در درون چیزهایی که از قبل در ذهن خود داریم .

جذب یا درون سازی : عبارت است از ارتباط دادن اطلاعات جدید به ساختارهای شناختی موجود .

جذب : کسب اطلاعات جدید و تلاش برای هماهنگ کردن این اطلاعات با طرحواره های موجود از قبل ، یا پاسخ دادن به محیط بر اساس الگوهای رفتاری یا طرحواره های از قبل آموخته شده .

جذب (همگون سازی) : هنگامی رخ می دهد که معلومات حاصل از تجربه های گذشته در موقعیت های جدید به کار می رود .

جذب : مستلزم بروز پاسخی است که از پیش کسب شذه . جذب وقتی صورت می گیرد که کودک چیزی را از محیط بگیرد و آن را جزئی از خود سازد .

انطباق ( برون سازی ) : فرایند انطباق بدین معنی است که فرد پاسخ های خود را بنا به خواست های محیط ، تغییر می دهد .

انطباق : عبارت است از تغییریا صلاح طرحواه های فعلی برای هماهنگی با اطلاعات جدید ، یا پاسخ دادن به محیط به روشی تازه .

برون سازی : عبارت است از تغییر ساختارهای شناختی موجود به نفع جنبه ی خاصی از محیط که فرد در جریان درون سازی آن است .

برون سازی : فرایند تغییر ساختارهای شناختی پیشین به گونه ای که با آن چه درک می شود متناسب شود .

برون سازی (همسازی) : هنگامی صورت می گیرد که فرد رفتار خود را با شرایطی که بر او تحمیل شده است تطبیق دهد .

سازمان (سازماندهی ) : فرایند شکل دهی الگوهای منسجم و منظم فکری است که با هدف کارآتر شدن انسان در تعامل با محیط .

سازمان : سازمان دادن ترکیب کردن ، مرتب کردن و ترتیب تازه دادن به رفتارها و افکار در نظام های منسجم .

سازمان به یک نظم منطقی حاکم بردستگاه شناختی اشاره می کند ، بدین معنی که این دستگاه از یک کلیت منسجم تشکیل یافته که هیچ جزئی از آن ، بدون تأثیر گذاری بر سایراجزاء تغییر نمی کند.

ساخت شناختی از نظر پياژه :

ساخت : عبارت است از ساختمان ذهن یا اندیشه های فرد . واکنش های ارثی نوزاد ، پس از گذشت نخستین روزهای زندگی ، از طریق تجارب از اوتغییر می یابند و به مکانیسم های تازه ای تبدیل می شوند که ساخت های شناختی نام دارند .

هوش : عبارت است از نمونه ای خاص از انطباق زیستی یا توانایی ایجاد کنش متقابل وکارآمد با محیط. پیاژه هوش را نه بر اساس ملاکی ایستا ، بلکه از لحاظ جهتی که هوش در تکامل سیر می کند تعریف می کند و هوش را به عنوان صورتی از تعادل یابی تعریف می کند که تمام ساخت های شناختی به سوی آن هدایت می شوند .

محتوا : به جنبه های قابل مشاهده ی هوش ، یعنی پاسخ های فرد در برخورد با محرک ها ی آشکار محتوا گفته می شود که در نظریه پیاژه معادل با رفتار به کار رفته است .

مقایسه ی محتوا با طرحواره : طرحواره به توانایی کلی فرد برای انجام طبقه ای از رفتار گفته می شود اما محتوا شرایط آشکار شدن هریک از موارد خاص توانایی است .

مقایسه هوش و تفکر : هوش به دوره ی خاصی محدود نمی شود ، پیش از زبان وجود دارد ، هم با پدیده های واقعی و محسوس سروکار دارد و هم با پدیده های نمادی . اما تفکر مستلزم زبان آموزی است پیش از زبان وجود ندارد و نیز مستلزم درونی ساختن امور است .

 

انتقاد از نظریه ی پیاژه

مهم ترین انتقاد به اصل نظریه یعنی وجود مراحل رشد وارد شده است .آلبرت بندورا اشتباه کودکان در آزمایش های مربوط به نگهداری ذهنی را نه به سبب نرسیدن آنان به حد رشد مناسب ، بلکه به علت فرایندهای معیوب می داند . انتقاد دیگر برخلاف نظر پیاژه حدود 40 تا60 درصد بزرگسالان به طور کامل قادر به تفکر بر حسب عملیات صوری نیستند .

پیاژه نه فقط توانایی کودکان پیش دبستانی بلکه ، هم چنین توانایی کودکان دبستانی را نیز کمتر از آن چه هست برآورد کرده است . نکته دیگری که پیاژه به آن توجه نداشته و بر اساس نظریه ساختارگرایی ژنتیکی خود بر تحولات زیستی و مغزی بیشترین تأکید را کرده این است که دستیابی به تفکر منطقی تا حد زیادی حاصل یادگیری و تجارب زمینه ای در هریک از مراحل رشد هر فرد است .

نويسنده : افتخار حميدی

 

کتاب مقدمه‌ای بر موضوعات شناختی

(فرآیندهای ذهنی مبتنی بر پژوهش‌های مغز و روانشناسی) 

تألیف:ابراهیم برزکار

 

 

تهیه کتاب در تهران: تهران - میرداماد - میدان مادر - خ شاه نظری - خ مددکاران - دانشکده توانبخشی - واحد کتابفروشی. موسسه پگاه                  کد پستی: 1545913487

تلفن:        02122223566      و        02122901954

ایمیل نویسنده:         ebrahimbarzkar@gmail.com

ارتباط از طریق تلگرام: https://t.me/ib_barzkar

 

فصل های کتاب :

این کتاب که به بررسی شناخت و مهم‌ترین موضوعات شناختی می‌پردازد شامل سیزده فصل به ترتیب زیر است:

فصل اول: شناخت و علوم معاصر

فصل دوم: هوشیاری

فصل سوم: ادراک

فصل چهارم: توجه

فصل پنجم: هوش

فصل ششم: هوش هیجانی

فصل هفتم: هوش مصنوعی

فصل هشتم: حافظه

فصل نهم: یادگیری

فصل دهم: تفکر

فصل یازدهم: تصمیم‌گیری و حل مسئله

فصل دوازدهم: زبان

فصل سیزدهم: عملکردهای اجرایی مغز

در این کتاب، موضوعات شناختی بیشتر از دیدگاه علوم شناختی، روانشناسی شناختی، علوم اعصاب و علوم اعصاب شناختی مورد بررسی قرار می‌گیرند.

مطالب مرتبط

 معرفی کتاب من

لیست وبلاگ های رسمی من

 

ویدیوها در آپارات

مقایسه دیدگاه پیاژه و پردازش اطلاعات

مقایسه دیدگاه ژان پیاژه و پردازش اطلاعات (خبرپردازی)

 

نظريه شناختي در رشد اساسا يک رويکرد ارگانيسمي است که فرد را موجودي فعال و رشد را گذر از مراحل کيفي متفاوت مي داند. فعال بودن فرد به اين معناست که منبع رشد او در درون خود وي است و تجارب زندگي فقط به سهولت يا دشواري و سرعت يا کندي رشد منجر مي شود. اين نظريه متفاوت از نظريه مکانيکي رفتار گرایی است و با نظريه تحليل رواني نيز که انگيزش هاي دروني و ناخودآگاه را عامل رشد مي داند, متفاوت است زيرا آدمي را موجود فعالي مي داند که جهان خود را مي سازد. تکيه اين نظريه بر رشد مرحله اي و کيفيت هاي متفاوت مراحل رشد از اين بابت است که معتقد است افراد , انواع مختلفي از توانايي ها را از خود بروز مي دهند و مسائل خود را نيز به شکل هاي متفاوتي حل مي کنند. 
برجسته ترين نظريه پرداز اين ديدگاه , ژان پياژه سوئيسي است . در ابتداي قرن تصور مي شد که فعاليت ذهني و رواني کودک همسان بزرگسالان است, با اين تفاوت که هنوز در مراحل آغازين تکامل قرار دارد. طرفداران اين نظريه, رشد ذهني و رواني را مانند رشد جسماني مي انگاشتند و فقط بر جنبه کمي اين دو جريان تاکيد مي کردند. اما پياژه که به مطالعه ذهن و انديشه از آغاز کودکي تا پايان دوران رشد ( يعني اواخر نوجواني ) مي پرداخت, نشان داد که انديشه و يادگيري کودک با بزرگسال تفاوت بنيادي دارد. از نظر وي , تحول ذهن و انديشه مراحل مختلفي را در دوران رشد مي پيمايد که از نظر ساختار و کيفيت با يکديگر تفاوت فاحشي دارند. در هر مرحله تفکر و رفتاري حکمفرماست که با تفکر و رفتارهاي مراحل قبلي و بعدي متفاوت است. 
پياژه با آزمايش هاي خود روي نرم تنان به اين نتيجه رسيده بود که نرم تنان ساختارهاي جسمي خود را با محيط فيزيکي منطبق مي کنند . بدين ترتيب , مسئله انطباق موجود زنده با محيط فيزيکي او مطرح شد. او حدس زد که احتمالا کودک انسان نيز در جريان برخورد با محيط , ذهنيت خود را با آن منطبق مي کند. 
پياژه در جريان استاندارد کردن آزمون استدلال سيريل برت , متوجه پاسخ هاي غلط يا اشتباه کودکان شد و به تدريج علاقمند به چگونگي استدلال و تفکر و قضاوت کودکان شد. هدف او اين نبود که بداند بچه ها چه مي دانند يا چقدر مي دانند, او علاقمند بود که بداند کودکان چگونه مي دانند؟ 
پياژه مي گويد با تعجب متوجه شدم که استدلال هايي که براي کودکان بزرگ تر و بزرگسالان خيلي ساده است, کودکان نرمال و طبيعي خردسال در برخورد با آن مشکل دارند. از اينجا زمينه تحقيقي خود را يافتم. 
پياژه با استفاده از روش باليني سعي در پاسخ دهي به اين سوال دارد که روش طبيعي کودک براي فکر کردن چيست؟ او براي اين کار ابتدا فقط از روش مشاهده ( بدون دخالت کردن , زمانيکه کودکان هنوز نمي توانستند صحبت کنند) و سپس از روش صحبت کردن ( زمانيکه کودکان بزرگتر مي شدند) و پي در پي سوال کردن از آنها براي فهميدن چگونگي تفکرشان استفاده مي کرد. او هرجواب کودک را انقدر دنبال مي کرد تا فکر و مفهومي را که کودک درک کرده است, دريابد . پياژه رشد آدمي را کليتي واحد مي داند که در آن شناخت, عواطف , خواسته ها و اعمال فرد در ارتباط متقابل با يکديگر تحول مي يابند. بيشترين تحقيقات وي در رابطه با رشد شناختي است و مفهوم شناخت در برگيرنده تمام دانشي است که آدمي به دست مي آورد و شامل : تفکر , حافظه , تشکيل مفهوم و ادراک مي شود. 

مختصري از ديدگاه پياژه در زمينه تحول و انديشه : 
1- رشد ذهن با تولد آغاز مي شود و در پايان نوجواني ( حدود 16 سالگي ) به کمال مي رسد. 
2- رشد , پي در پي , ثابت , منظم و به هم پيوسته است. 
3- رشد ذهن مراحل مختلفي را مي پيمايد . پيوستگي اين مراحل را نحوه کارکرد رشد تضمين مي کند. 
4 -هر مرحله رشد, ساختار ويژه اي دارد که آن را از مراحل قبلي و بعدي متمايز مي کند. 
5- هر مرحله حرکتي دو گانه دارد, هم تغيير مي کند و هم به شکل سازمان واحدي در مي آيد. 
6- ساختار هر مرحله رشد , اعمال سازمان يافته اي است که نمايانگر سازمان شناختي و فعاليت ذهني کودک و مويد رفتار و اعمال او در آن مرحله است. 
7- هر فعاليت دو بعد دارد: يکي بعد عاطفي و ديگري بعد شناختي . 

مهم ترين مفاهيم شناختي در نظريه پياژه: 
1- طرحواره 
2- ساخت شناختي 
3- سازگاري با واقعيت ( انطباق ) 
4- تعادل جوئي 
1- طرحواره ( طرح ذهني ) 

به اعتقاد پياژه طرحواره , يک الگوي سازمان يافته از انديشه يا رفتار است. 
ساختار کلي يک عمل که با تمرين و تکرار , مستحکم و تثبيت مي شود. اين ساختار در موقعيت هاي متناسب وارد عمل مي شود و برحسب محيط تغيير مي کند. براي مثال بازتاب مکيدن را در نظر بگيريد. ( اين بازتاب بتدريج که کار مي کند تبديل به طرحواره مکيدن مي شود زيرا بازتاب مکيدن با کارکرد , مستحکم مي شود و حوزه عملش وسعت مي يابد. کودک انگشت يا اشيا» ديگر را مي مکد که براي تغذيه نيست ) و در نتيجه مي تواند بتدريج اشيا» را باز شناسد. ( پستان با پستانک را از ساير اشيا» تشخيص دهد. ) 
دستگاه هاي زيستي کودک به هنگام تولد( مانند دستگاه هاي گوارشي , تنفسي , سلسله اعصاب حسي - حرکتي و... ) به نسبت مجهزند و وظايف خود را انجام مي دهند. اما دستگاه هاي شناختي بسيار ابتدايي اند. در واقع تنها وسيله ارتباط کودک با محيط خارج که بتدريج منجر به شناسائي مي شود, بازتاب ها هستند. البته فقط بازتاب هايي که بر اثر کارکرد تغيير و تحول مي يابند و الگوهاي مقدماتي عمل را مي سازند , مانند بازتاب مکيدن که منجر به طرحواره مکيدن مي شود . 
طبق يک تعريف ديگر : چهار چوب شناختي کودک که به کمک آن مي تواند آگاهي هاي خود را درباره اشيا» و امور گوناگون دنياي اطراف خود، سازماندهي کند. اين طرح ذهني به وسيله کودک ساخته مي شود و هميشه در تاثير متقابل با محيط اطراف, دستکاري مي شود و تغيير شکل مي يابد. طرحواره هاي کودک در مراحل مختلف رشد شناختي او به صور زير مي باشد: 
الف: طرحواره عملي ( فعاليت) در مرحله حسي - حرکتي . مثل : 
مکيدن - گرفتن - انداختن 
ب: طرحواره هاي نمادي در مرحله پيش عملياتي ( قرار گرفتن علائم به جاي واقعيات ) هاپو نماد تمامي حيوانات است. 
ج: طرحواره هاي مفهومي طبقه بندي و ارتباط در مرحله عمليات عيني : 
وجود توانائي طبقه بندي . مثلا مي تواند بين سگ گله و سگ پليس تمايز قائل شود. 
2- ساخت شناختي : ( طرح ذهني + طرح ذهني +.... + طرح ذهني ) 
مجموعه اي از طرح هاي ذهني است که با يکديگر ارتباط دارند و به صورت واحدي در آمده اند. هرچه به مراحل بالاتر رشد شناختي مي رسيم, اين ساخت هاي شناختي نيز پيچيده تر ميشوند.در پايان هر مرحله از رشد ذهني , ساخت هاي شناختي متناسب با آن مرحله به صورت مشخص در مي آيد. مثلا مفهوم آجيل عيد در کودکان: 
کودک 2 ساله هنوز نمي داند معناي آجيل عيد چيست؟ از نظر شناختي , اصطلاحاتي نظير قاقا و به به را براي آن به کار مي برد. 
کودک 5 ساله به حدي از دريافت مفهوم زمان رسيده که بداند آجيل فراوان عيد را مي تواند سالي يک بار و آن هم در جشن نوروز بخورد . 
کودک 7 ساله شناخت خيلي بيشتري دارد . مثلا او قبل از هر چيزي به اين فکر است که مقدار بيشتري آجيل بخورد. 
کودک 11 ساله که درآستانه رسيدن به تفکر انتزاعي و منطقي است, مي تواند حساب کند که اگر پول خريد چند سال آجيل عيد را به او مي دادند, مي توانست يک دوربين عکاسي خوب بخرد. بنابراين مراحل مختلف رشد شناختي با يکديگر تفاوت کيفي دارند. يعني دريافت کودک از خود و سازماندهي کردن آگاهي ها و تعبير و تفسير آنها به شکل هاي گوناگون صورت مي گيرد. 

پياژه مي گويد: 
شناخت انسان يک جريان رشد يابنده و متحول شوند است که حاصل ارتباط متقابل ظرفيت هاي ذهني فرد با تاثيرات محيط پيرامون اوست. 
3- سازگاري با واقعيت ( انطباق ) :
دو جنبه دارد , يعني در جريان آن , دو استعداد ذاتي در تاثير متقابل با يکديگر قرار مي گيرند که يکي برديگري تاثير مي گذارد. اين دو عبارتند از : 
الف ) درون سازي 
ب) برون سازي 
تعريف درون سازي : 
تحصيل يک ساختار شناختي , يعني از طرحواره هاي موجودمان براي تعبير کردن دنياي بيروني استفاده مي کنيم . 
تعريف برون سازي : 
بايد در نظر داشت که واقعيات بيروني , همواره قابل درون سازي نيستند و در مقابل فعاليت آن مقاومت مي ورزند. از اين رو الگو ها يا طرحواره ها تغيير مي يابند و خود را با آن موقعيت همساز مي کنند. 
4- تعادل جوئي 
که نتيجه درون سازي و برون سازي, رسيدن به تعادل هاي جديد و تغيير مفاهيم و ساخت هاي ذهني در رشد شناختي است. 

پياژه رشد هوش و تحول شناختي ( مراحل رشد شناختي ) را به چهار مرحله تقسيم مي کند: 
1- مرحله حسي - حرکتي 
2- مرحله پيش عملياتي 
3- مرحله عمليات عيني 
4-مرحله عمليات صوري

از نظر پياژه , هريک از اين مراحل ساخت و عملکرد ويژه اي دارد که در تمام کودکان همانند است. يعني تحول فکري همه کودکان با نظم معين و در زمان نسبتا معين ظاهر مي شود و امکان ندارد کودکي بتواند بدون گذراندن مرحله يا مراحل قبلي , به رشد مراحل بعدي برسد. 
دامنه زماني تحول شناختي , از يک مرحله به مرحله ديگر , مطابق وضعيت دروني و شرايط محيطي کوک , تفاوت مي کند. مثلا ممکن است که يک کودک شش ساله به سطحي از تفکر برسد که ويژگي سال هاي اول دبستان است و چه بسا کودک هشت ساله اي که در سطح شناختي يک کودک پنچ ساله باشد. منظور اين است که هر کودک ضمن گذراندن مراحل عمومي رشد شناختي ويژگي هاي رشدي خاص خود را نيز دارد. به اين دليل وضعيت هر کودک بايد در ارتباط با تحولات شناختي خود او مورد توجه قرار گيرد. 
1- مرحله حسي - حرکتي : 
اين دوره تقريبا 2 سال اول زندگي را در بر مي گيرد. ذهن کودک با کمک اندامهاي حسي - حرکتي ( دهان , چشم , گوش ها و دست ها و ....) او به کار مي افتد و کودک از طريق حواس و حرکات و اعمال خود, خويشتن و جهان اطراف را مي شناسد. کارهائي مانند مکيدن پستان مادر , ريختن و پاشيدن آب در حمام و .... باعث مي شود که کودک نسبت به محيط اطراف خود و آنچه که موضوع کارهاي اوست, آگاهي پيدا کند. نوزاد فقط برخي بازتاب هاي اساسي را دارد و جهان اطراف براي او کاملا نامنظم و در هم ريخته است. کودک به وجود مستقل خويش آگاهي ندارد. حتي وقتي در ماه هاي اول تولد است, هنوز نمي داند که چگونه با دست ها و پاهاي خود بازي مي کند. در اين مرحله هنوز نمي تواند وجود چيزهاي محسوس اطراف خويشتن را جدا بداند. به همين دليل کودک شير خواره را خود مرکز بين مي ناميم . به عنوان مثال , شنيدن صداي مادر از وجود مادر جدايي ناپذير است. تا قبل از يک سالگي , چيزهاي پيرامون او براي وي حالت دائمي ندارند. مثلا اگر سکه اي را که در دست داريد به او نشان دهيد و سپس آن را زير رختخواب پنهان کنيد نمي تواند آن را پيدا کند. 
اما در 18 ماهگي , اول به دست شما نگاه مي کند و وقتيکه سکه را پنهان مي کنيد به اطراف خود و از جمله زير رختخواب نگاه مي کند تا سکه را بيابد. پي بردن به وجود دائمي چيزها , اولين , بزرگ ترين و اساسي ترين کشف شناختي کودک است. ( پايداري شي»)
بنابراين کودک در پايان مرحله حسي - حرکتي مي تواند بفهمد که وقتي پدر و مادر دور از دسترس او هستند باز هم وجود دارند. با اين حال او هنوز موجودي نيست که فکر کند, بلکه در مرز تفکر است. ( تفکر کودک زماني آغاز مي شود که زبان را به کار مي گيرد. ) 
2- مرحله پيش عملياتي : 
از 2 تا 6 سالگي , کودک اين توانائي را مي يابد که چيزها و وقايع را از حوزه حواس کارهاي خود جدا بداند و اين توانائي د ر جريان کارکردهاي رمزي کودک به ظهور مي رسد. کودک در نقاشي هاي خود دانش رمزي يا نمادي را در مورد واقعيات آشکار مي کند و از طريق زبان, صاحب ذخيره پايان ناپذيري از علائم مي شود. ويژگي اصلي اين مرحله , همان رشد کارکردهاي زباني و نمادي است. يعني اينکه کودک مي تواند چيزي را جانشين چيز ديگري کند. در اين مرحله همراه با دروني شدن خارج در ذهن , کودک به خيالپردازي مشغول مي شود. در اين دوره پنج رفتار جديد به طور همزمان ظاهر مي شود که تجسم يک شي» يا رويداد را در نبودنشان مي رساند. اين رفتارها از ساده تا پيچيده ترين , عبارتنداز : 
الف ) تقليد در غياب نمونه ( مدل) : 
در دوره قبل , کودک از مدل هايي تقليد ميکند که مي بيند و مي شنود. البته گاهي از مدل هايي تقليد مي کند که قبلا آنها را ديده است ولي اکنون در مقابلش نيستد. ( مانند کف زدن يا تکان دادن دست به عنوان خدا حافظي و ...) بي آنکه تجسم در اين کار نقش داشته باشد. اما در دوره دوم , کودک ازنمونه هايي تقليد مي کند که هم اکنون قابل ادراک نيستند. براي مثال اداي کودکي را در مي آورد که در حال حاضر حضور ندارد و قبلا او را ديده است. ( يا مثلا به عروسک خود غذا مي دهد. ) 
ب) بازي نمادي يا بازي تخيلي: 
مثلا کودک , عروسکش را مي خواباند و نقش مادر را به عهده مي گيرد. 
ج) نقاشي: 
درحدود سن دو سال و نيمگي شروع به خط خطي کردن مي کند. نقاشي در اين مرحله , حد فاصل ميان بازي نمادي و تصوير ذهني است. 
د) تصوير ذهني: 
در اين دوره تقليد دروني مي شود و تصوير ذهني را مي سازد. فرد اين حالت را از چيزهاي غايب ايجاد مي کند. مثل خيال ها و توهمات کودک. 
ه) زبان گفتاري : 
کودک شروع به سخن گفتن مي کند. در آغاز , گاهي يک کلمه معناي يک جمله را مي دهد . آب = به من آب بده يا ....
برخلاف 4 مورد قبلي, زبان يک امر اجتماعي است و عالي ترين و پيچيده ترين روش نمادي است که کودک فرا ميگيرد. کودک در اين مرحله هنوز خود مرکز بين است. 
در پايان اين دوره , کودک مي تواند علائم را از موضوع آنها جدا بداند و بفهمد که جهان رمزي ذهني و جهان واقعي اطراف او, در واقع 2 جنبه مختلف از يک واقعيتند. 
4رفتار از 5 رفتار فوق ( بازي نمادي , نقاشي , تصوير ذهني و زبان گفتاري ) مبتني بر تقليدند. 
در اين دوره , کودک دنياي بيروني را به کمک سمبل ها يا نمادها براي خود مجسم مي کند. 
از ديگر خصوصيات اين دوره مي توان به موارد زير اشاره کرد: 
جاندارپنداري 
بسياري از اشياي بي جان را جاندار فرض ميکنند و با گذشت زمان اين ويژگي را بيشتر به اشيايي نسبت مي دهند که متحرک باشند. 
مصنوع گرايي يا ساخته پنداري 
يعني اين باور که اشيا» , چه جاندار و چه بي جان , ساخته و پرداخته دست آدمي است. مثلا ممکن است تصور کند که آسمان را با قلم مو نقاشي کرده اند. 
3- مرحله عمليات عيني : 
اين دوره از 7 تا 11 سالگي طول مي کشد و همزمان با دوره دبستاني است. 
کودک به دستکاري نشانه ها و علائم مختلف مي پردازد و قادر به استنتاج عيني و منطقي مي شود. عمليات عيني را مي توان به منزله قواعدي دانست که بر تفکر کودک حاکم است. در دوره قبل او ياد گرفته بود که واقعيات را به کمک علائم توصيف کند, ولي اکنون آنها را دستکاري مي کند و به اين طريق وضعيت پديده هاي گوناگون را تبيين کرده و از وقايع پيرامون خود نتيجه گيري هايي مي کند. به کمک علائم مي تواند امور مختلف را طبقه بندي و رديف سازي کند. خواندن را ياد بگيرد و حساب کند و بنويسد. او اکنون قادر به نگهداري ذهني است. ( تغيير ناپذيري محتوا عليرغم تغيير شکل ) . خود مرکز بيني کودک نسبت به مرحله قبل کمتر شده , اما هنوز به درستي نمي تواند واقعيت را از تفکر خويش درباره آن , جدا بداند. يعني تفکر او هنوز يک جريان مستقل که جدا از ارتباط مستقيم با واقعيت هاي محسوس باشد, نيست. در اين مرحله براي اولين بار قادر به مرور جريان فکري خود مي شود. در تفکيک واقعيات و فرضيات ناتوان است و همين باعث ايجاد انواع تفکرات فلسفي اسرار آميز در آنها مي شود. ( در جنگل هاي دوردست گنج هاي مخفي وجود دارد و راز هايي هست که نشان دهنده راه هاي رسيدن به گنج هاست. ) 
مفهوم نگهداري ذهني : 
اگر ظاهر اشياي خارجي ( از جهات مختلف ) تغيير کند, وضع آنها در ذهن کودک ثابت مي ماند و او چنين تشخيص مي دهد که اين اشياي به ظاهر تغيير کرده, همان اشياي سابق هستند و فرقي نکرده اند . نگهداري و تثبيت ذهني , تابع مساله مهم بازگشت پذيري است. به اين معني که در هر عملي امکان بازگشت به نقطه شروع وجود دارد . استدلال هايي که کودک در زمينه نگهداري کودک به کار مي برد, بر سه قسمند: 
1- استدلال به صورت اينهماني : 
يعني يک چيز , همان است که بود. خمير لوله شده , همان خمير گلوله اي است. 
2- استدلال به صورت عمل عکس: 
کودک مي توان شيئي که حالتش عوض شده است را به همان حالت اول باز گرداند. 
3- استدلال به صورت جبراني : 
مثلا کودک اين دو خط را برابر تشخيص مي دهد و مي گويد که بلندي يک طرف خط , کوتاهي طرف ديگر ان را جبران مي کند. 

جنبه هاي مختلف نگهداري ذهني: 
1 -نگهداري ذهني ماده ( 8 سالگي ) , وزن ( 9 سالگي ) و حجم ( 12-11 سالگي ) 
2- نگهداري ذهني عدد 
3- نگهداري ذهني طول 
4-نگهداري ذهني سطح 
توانايي طبقه بندي کردن : 
منظور از طبقه بندي , منطق جز» و کل است که به کودک امکان مي دهد که اجزا» را در کل داخل سازد يا برعکس , اجزا» را از کل جدا کند. 

انواع طبقه بندي: 
شکل , رنگ , اندازه يا مجموعه اي از اين سه . 
هرچه سن کودک بيشتر شود, شيوه هاي طبقه بندي آنها متنوع تر است. 
پياژه معتقد است که عمليات, مجموعه اي از فعاليت هاي ذهني است که از 2 ويژگي برگشت پذيري و انعطاف پذيري برخوردار باشد. 
همچنين از خصوصيات اين دوره , حل مسائل عملي و واقعي از طريق آزمايش و خطا است. 
در زبان پياژه , بين عمل و عمليات, تفاوت اساسي وجود دارد: 
عمل = رفتار قابل مشاهده فرد 
عمليات = فعاليتي دروني که خصوصيات زير را دارد 
عملي ذهني و دروني است . ( وقتي کودک با مساله اي در گير است, در ذهنش راه حل هاي متعددي را در نظر مي گيرد و بالاخره يکي را بر مي گزيند. ) 
فقط تغييرات حاصله را در ذهن مجسم نمي کند, بلکه تغييرات را به شکل نمادين درذهنش انجام مي دهد. 
بازگشت پذير : يعني 
A شامل عمل معکوسش مي شود. 0=A-A+
B عمل, متقابل است. اگر A=B پس B=A
c عمل , انتقال پذير است. اگر B«A و C«B پس C«A 
5- مرحله عمليات صوري : 
از 12 سالگي شروع مي شود و تا سنين بزرگسالي ادامه دارد و طي آن تفکر نوجوان از واقعيات عيني و محسوس فاصله مي گيرد و به صورت انتزاعي در مي آيد. اين همان نوع تفکري است که بزرگسالان نيز دارند. مهمترين خصوصيات اين دوره عبارتند از : 
به تفکرات خود مي انديشد و آرمان هايي براي خود و آينده اش مي سازد. 
مي تواند الگوها و نظريه هايي را درباره واقعيت ها به وجود آورد و بدون استفاده از علائم قراردادي قبلي , روش هاي علامتي ديگري بسازد. 
توانايي فرضيه سازي , پيش بيني و برنامه ريزي در او ايجاد مي شود. 
توان محاسبات جبري دارد. 
خود مرکز بيني نوجوان, در مقايسه با دوره هاي قبلي متحول مي شود. 
مسائل انتزاعي از قبيل مذهب , اخلاق و سبک هاي زندگي متفاوت را بررسي کرده و مورد ارزيابي نظام دارد, قرار مي دهد. 
اين دوره , سن متافيزيکي در تفکر نوجوان است. 
پياژه معتقد است که پس از اين دوره ( تفکر صوري ) , ظرفيت هاي شناختي انسان , تغيير کيفي پيدا نمي کند و آنچه گسترش و عمق مي يابد , محتواي فکر است نه ساخت هاي ذهني . 

عوامل موثر بر رشد ذهني از نظر پياژه : 
پياژه رشد را متاثر از چندين عامل دروني و بيروني مي داند: 
1- رسش ارگانيکي و رواني - عصبي 
2 -تجربه در دو شکل منطقي - رياضي و مادي ( آزمايشي ) 
3- تاثير محيط بيروني : يعني محيط مادي و محيط اجتماعي که در زمينه محيط اجتماعي نيز دو جنبه از يکديگر تفکيک شده اند: 
الف ) انتقال فرهنگ و ارثيه اجتماعي , که در فرهنگ هاي مختلف , تغيير پذير و متفاوت است. 
ب) تعامل هاي بين فردي که در هر جامعه اي, صرف نظر از محتواي مورد مبادله جريان دارد. 

اشکال تجربه و انتزاع: 
پياژه برمبناي دانش و شناخت ( يعني شناختي که از دنياي بيرون به دست آمده يا حاصل فعاليت ها و اعمالي است که شناساگر روي موضوع انجام مي دهد, يعني دروني است) دو نوع تجربه و دو شکل از انتزاع را توصيف کرده است. 
1 -تجربه فيزيکي و انتزاع ساده ( فيزيکي ) 
2- تجربه منطقي - رياضي و انتزاع سازنده , انعکاسي يا انديشه اي 

تجربه فيزيکي ( عملي يا آزمايشي ) : 
عبارت است از دستکاري کردن روي موضوع و يا ايجاد موقعيت هاي آزمايشي که از خلال ان مي توان به ويژگي ها و خصوصيات موضوع پي برد . دانش حاصل از اين تجربه , مبناي بيروني دارد. 

تجربه منطقي - رياضي : 
مبنايي دروني دارد. زيرا موضوع آن اعمال و فعالت هايي است که شناساگر روي موضوع انجام مي دهد. دراين زمان وقتي فرد بر چگونگي اعمالي که روي موضوع انجام مي دهد, به صورت يک کل مرکب آگاهي حاصل کرد, يک انتزاع سازنده تحقق يافته است.
آنچه از اين نوع تجربه حاصل شناساگر مي گردد, ماهيتي ذهني يا انعکاسي ( انديشه اي ) دارد زيرا قبلا موضوع وجود نداشته و فقط حاصل ذهني فعاليت هاي شناساگر روي موضوع است. از نظر پياژه , همين نوع تجربه و انتزاع سازنده است که ساخته شده ابزارهاي دانش را توجيه مي کند. 
مکانيسم پايه در کسب هر دانش جديد, انتزاع است. 

طبقه بندي بازي از ديدگاه پياژه : 
پياژه بازي هاي کودکان را به سه گروه طبقه بندي کرده است. 
1 -بازي هايي که جنبه تمريني دارند و از هر ساختاري بي بهره اند. 
2- بازي هاي سمبليک که از يک و نيم سالگي آغاز مي گردند و چند ماهي به اوج خود مي رسند. 
3- بازي هاي با قاعده که از سه و نيم سالگي آغاز مي شوند. 
رشد اخلاقي از نظر پياژه : 
اخلاق از نظر پياژه , مانند هوش در قالب مراحلي نظام دار و پي در پي رشد مي کند, که به رشدشناختي کودک وابسته است و هرمرحله جديد در رشد شناختي , سطح بالاتري از آگاهي اخلاقي را به دنبال خواهد داشت. 

1 اخلاق واقع گرا: 
تاسنين 8 -7 سالگي وجود دارد. کودک قوانين را اضطراري و جبري و اطاعت از انها را واجب و مقدس مي داند. علاوه بر اين , کودک فکر مي کند که والدين و بزرگسالان مقدس و همه چيز را مي دانند.

2 اخلاق نسبي گرا : 
قضاوت کودک بر اساس نتيجه عمل نخواهد بود بلکه انگيزه انجام عمل در قضاوت اخلاقي مداخله مي کند . در اين مرحله , کودکي که يک فنجان را شکسته , برحسب انگيزه عملش , ممکن است از کودکي که ده فنجان را شکسته , گناهکارتر باشد.

هوش از ديدگاه پياژه : 
پياژه هوش را نوعي انطباق فرد با جهان خارج تلقي مي کند. در واقع او بر اين باور است که انسان براي ادامه حيات خود بايد وسايل انطباق خويش را با محيط فراهم آورد. از اين ديدگاه , هوش عبارت است از نمونه اي ويژه از انطباق زيستي يا توانايي ايجاد کنش متقابل و کرا با محيط. 
علاوه بر اين , پياژه موارد زير را به عنوان پايه هاي هوش معرفي مي کند: 
1 سازماني از بازتاب ها 
2 فعاليت موزون ارثي و جهانشمول تعادل جويانه 
3 استعداد سازگاري ذاتي براي تطبيق با محيط 
اشکال شناخت از نقطه نظر زيستي در ديدگاه پياژه : 
معتقد به سه نوع شناخت است. 
1- شناخت اکتسابي : 
بسيار گسترده, وسيع و شامل اطلاعات و به طور کلي دانشي است که از طريق تجربه کردن روي اشيا» و در ارتباط ميان آنها به دست مي آيد و هوش عملي يا حسي - حرکتي را مداومت مي بخشد. در اين نوع شناخت , صفات در شي» يا موضوع موجود است و از طريق تجربه کردن روي آن کشف مي شود. 
2 -شناخت غريزي : 
که به صورت موروثي و فطري برنامه ريزي شده و سازمان يافته است. اين نوع شناخت نزد انسان , محدود و حتي موجوديت آن زير سوال است. 
3- شناخت منطقي - رياضي: 
که گسترشي به ميزان نوع اول دارد. اين نوع شناخت با آنکه از آغاز به تجربه وابستگي دارد , ولي خيلي زود نسبت به آن استقلال مي يابد و برخلاف شناخت نوع اول , از تجربه فيزيکي به دست نمي آيد. يعني مبناي آن , انتزاع يا کشف صفت موجود در موضوع از خلال تجربه کردن روي آن نيست, بلکه ماهيت آن ذهني و انتزاعي است و از ترکيب شدن اعمال و فعاليت هاي انجام يافته توسط فاعل روي موضوع به دست مي آيد.
تقليد در ديدگاه پياژه: 
پياژه تقليد کودکان را در دوران پيش از زبان گشودن و در شمار تجليات هوش قرار مي دهد . تقليد در دوره حسي - حرکتي , پيش شکل تجسم است. زيرا کودک در اين مرحله با حرکات تقليدي خود, رويداد يا صحنه اي رامجسم مي کند. در اواخر همين دوره , به تدريج تقليد دروني مي شود, يعني به جاي اينکه کودک صحنه اي را با حرکات و اعمالش نشان بدهد, آن را در ذهنش مجسم مي کند. از اين هنگام است که تقليد , دروني و آماده تبديل به انديشه مي شود. در ضمن درست در اين مرحله از تقليد است که زبان , گفتاري مي شود. 
کارکردهاي نشانه اي ( تقليد, نقاشي, تصوير ذهني , بازي نمادي و زبان گفتاري ) به طور محسوسي موجب دروني شدن اعمال مي شوند , اما اين اعمال دروني شده بايد مجددا در سطح انديشه و تجسم , بازسازي شوند. بنابراين تکوين آنها 6 - 5 سال طول مي کشد. براي مثال کودک 4-3 ساله قادر است مسير خانه تا کودکستان را بپيمايد. راه را درست مي يابد و جابجائي ها را هماهنگ مي کند, اما نمي تواند همين مسير را در ذهنش مجسم کند. تنها در سن 8 - 7 سالگي است که قادر به تجسم آن است. 
مقايسه نظريه ذهن با ديدگاه پياژه : 
توانايي شناخت ادراک ديگران به عنوان موجوداتي نيت مند و داراي باورها و تمايلات, درک اين مطلب که دنياي بيرون هميشه آن نيست که انسان مي پندارد و هم چنين توجه به اين موضوع که کودک چگونه و در چه زمان در دوران رشد بر باورها, تمايلات , حالات رواني خود و ديگران آگاهي مي يابد و ان را در پيش بيني رفتار آنها دخالت مي دهد, تحت عنوان نظريه کودک در باره ذهن پژوهش هاي بسياري را موجب شده است. توانايي ياد شده را ذهن خواني نيز ناميده اند. 
نظريه ذهن شامل مفروضه هاي زير است: ذهن فطري, مستقل از دنياي بيرون است. حوادث و رويدادها را به صورتي درست يا نادرست مجسم مي کند, آن رويدادها را تفسير مي کند و بر مبناي آن برحوادث دنياي بيروني اثر مي گذارد. 
بسياري از شواهد تجربي نشان مي دهند که از حوالي سنين 3 تا 4 سالگي , کودکان بر هيجانات , باورها و تمايلات ديگران شناخت مي يابند. پل هاريس يکي از نظريه پردازان شناخته شده در اين زمينه, معتقد است کودکان درباره هيجانات , تمايلات و باورهاي ديگران , نوعي فرضيه سازي دارند که مي توان آن را نظريه ذهن يا ذهن خواني دانست. 
از نظر هاريس , آگاه شدن کودک به حالت رواني خود به او اين امکان را مي دهد تا از طريق يک مکانيسم وانمود سازي , حالات رواني خود را بر ديگري فرافکند. 
هاريس وجود سه شرط را براي ذهن خواني در ديگران لازم مي پندارد. 
خودآگاهي : از حوالي ماه هاي هجدهم به بعد , خودآگاهي آغاز مي يابد و از حدود 2 سالگي , کودک مي تواند حالات هيجاني خود را به صورت کلامي بيان کند. 
توانايي وانمود سازي : 
ادعائي است بر اينکه يک چيز ( چيزي در دنياي خارج وجود دارد ) , چيز ديگري است . کودکان با حيوانات مصنوعي و يا عروسک هاي خود , صحنه هايي از زندگي خود را بازي مي کند. 
توانايي تميز دادن واقعيت از وانمود سازي : 
کودکان در جريان بازي هاي نمادين , واقعيت را از وانمود سازي جدا مي کنند. هاريس در اين مورد که چگونه سه شرط ياد شده بالا تواما به ادراک کودک از دنياي ذهني ديگران امکان مي بخشند, معتقد است که وقتي کودک نسبت به حالات هيجاني خود آگاه باشد, مي تواند از توانايي وانمود سازي استفاده کرده و حالات هيجاني خود را به موجودات بي جان ( در بازي استعاره اي ) يا به افراد ديگر نسبت دهد و بفهمد که واقعيت در تصور افراد ديگر مي تواند متفاوت از واقعيت براي خود آنان باشد. 

نظريه پياژه و نظريه ذهن: 
نظريه ذهن و پژوهش هاي مربوط به نظرات پياژه در مورد انطباق يابي هاي ديدگاهي در سطح درون فردي و بين فردي , نزديکي و شباهت بسياري دارند. ولي از سوي ديگر به علت اينکه قبل از سن شش سالگي , کودکان در ذهن خواني توفيق مي يابند و طبق نظريه پياژه خود محوري در محدوده سنين پيش دبستاني بر رفتار کودک حاکم است, نظراتي ابراز شده اند مبني بر اينکه نظريه ذهن در تضاد با پياژه است و او را تاييد نمي کند. 
طبق مطالعات ديگر , اين دو رويکرد به لحاظ هدف و نيز فرايند هاي مربوط شباهتي اساسي دارند. به اين معنا که هدف هر دو رويکرد, بررسي توانايي کودک يا فرد در متمايز دانستن نقطه نظر شخصي از نقطه نظر ديگري , تفکيک باورها و دانش نسبت داده به ديگري از باورها و دانش شخصي درباره يک زمينه ياموقعيت خاص و نيز پيش بيني رفتار ديگري بر مبناي باورهاي اوست. در مورد فرايندهاي شناختي نيز , هر دو رويکرد , فرايندهاي مشابهي را درگير و دخيل مي دانند . اين فرايند ها عبارتند از : ترکيب کردن و سازمان دادن به تجسم هاي متعدد از يک موضوع يا از حالات ذهني مختلف , که حاصل آن پديدايي نظريه ذهن است. 


ارزيابي و نقد نظريه رشد شناختي پياژه: 
دانش روان شناسي رشد مرهون تحقيقات و يافته هاي پياژه است . انتقادات زيادي در زمينه هاي اهميت تاثيرات اجتماعي - فرهنگي در رشد شناختي , غفلت پياژه از قابليت هاي تغيير پذيري و گسترش هر يک از مراحل رشد و کم توجهي به سازمان شخصيت و انگيزش هاي فرد و نارسائي هاي روش شناختي که باعث کم برآورد کردن توانايي هاي ذهني فرد شده است, بر نظريه پياژه وارد شده است.

 
لئو ويگوتسکي نشان داده است که رشد شناختي نه آنطور که پياژه گفته است , توالي جهانشمول دارد و نه آنچنان مرحله اي است که او اظهار کرده است. نظريه اجتماعي - فرهنگي ويگوتسکي امروزه طرفداران زيادي پيدا کرده است و نشان مي دهد که چگونه فرهنگ ( باور, ارزش ها, عادات و مهارت هاي اجتماعي گروه ) از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود . ويگوتسکي مي گويد کودک موجود مستقلي نيست که خود دست به اکتشاف بزند, بلکه رشد شناختي او فعاليتي است که با واسطه جامعه و فرهنگ وبا کمک بزرگسالان صورت مي پذيرد, هم چنين مهارت هايي که کودک به دست مي آورد بيش از انکه يک ساختار شناختي جهانشمول داشته باشد, عموما ويژگي هاي فرهنگ خاص او را دارد. 
طرفداران نظريه پردازش اطلاعات مخالف رشد مرحله اي پياژه اند و معتقدند که برنامه هاي ذهني در جمع آوري, ذخيره سازي, بازيابي و به کارگيري اطلاعات براي حل مساله , به تدريج و به طور مداوم در کودکي و نوجواني رشد و گسترش مي يابد. 
تحليل گران رواني معتقدند که پياژه تاثير انگيزش ها و عواطف را بر فرايندهاي تفکر انسان ناديده گرفته است. 
وول فولک اين انتقاد رابه پياژه وارد کرده است که , او قابليت هاي شناختي کودکان به ويژه, کودکان خردسال را کمتر ازانچه هست برآورده کرده است و حل مسائل بيش از حد مشکل را ازآنان خواسته است و نيز دستور العمل هاي پياژه به کودک براي اجرا و حل تکليف , نارسا و مغشوش بوده است. 
گلمين, لطف آبادي و همکاران نشان داده اند که توانايي درک مفهوم عدد کودکان پيش دبستاني, بسيار بيشتر از ان چيزي است که پياژه گفته است. 
در بعضي تحقيقات ديگر معلوم شده است که تفکر دوره بزرگسالي و پختگي , بسيار پيچيده تر از چيزي است که پياژه به عنوان منطق صوري يا عمليات صوري يا عالي ترين سطح تفکر, در آخرين مرحله رشد شناختي ارائه کرده است. تفکر بزرگسالي به خصوص در دوره پختگي, علاوه برآنکه صوري ياانتزاعي است , انعطاف پذير , باز , همه جانبه نگر و سازگار شونده با راه هاي جديد فراتر از منطق محض مي باشد. اين تفکر را ميتوان تفکر ما بعد صوري يا فرا صوري خواند. در اين تفکر پيشرفته, ترکيبي از عناصر عيني با عناصر ذهني ( عناصر مبتني بر تجربه شخصي و شهودي ) مشاهده مي شود. با اين تفکر , بزرگسال علاوه بر منطق رياضي و عمليات صوري صرف, از احساس و نتيجه گيري هاي شخصي خود بهره مي گيرد. تا هم خواني ها و تضادها و نقص ها را مي پذيرد و به مصالحه هايي براي اقتضاي زندگي واقعي تن مي دهد. انسان رشد يافته و پخته به استدلال خود جذبه شخصي و اختصاصي مي دهد و براي حل مساله هاي مبهم و پيچيده از تجربه هاي شخصي و تمام نظام روان شناختي خود ( منطق , انگيزش ها و ارزش ها و ...) کمک مي گيرد و به اين ترتيب از سطح منطق صوري پياژه بسيار فراتر مي رود. 
تحقيقات نشان داده که هرچند خود مداري از ويژگي هاي تفکر پيش عملياتي است (از نظر پياژه ) , کودک پيش دبستاني مي تواند نظر شخص ديگر را بفهمد. پژوهشگران در کودکان خردسال , شاخص هاي نوع دوستي و رفتار پيش اجتماعي مشاهده مي کنند. 


ديدگاه پردازش اطلاعات
در دهه هاي بعد از ميانه قرن بيستم , با گسترش يابي انقلاب شناختي , شناخت گرايي به تدريج جانشين رفتار گرايي گشت. شناخت گرايان با حفظ سنت عينيت خواهي و روشهاي تجربي دقيق , برخلاف رفتارگرايان کلاسيک از دو باور دفاع کردند: 
روانشناس مي بايد مي تواند براي توجيه رفتار پديده هاي ذهني و دروني رجوع کند. 
انسان ها در ديگر ارگانسم هاي زنده در معنايي, نظام پردازشگر اطلاعاتند, زيرا اطلاعات توسط گيرنده هاي حسي خود دريافت و ثبت مي کنند, آنها را مورد پذيرش قرار مي دهند و سپس در موقع لزوم به آنها رجوع مي کنند تا مساله اي را که با آن روبرو شده اند, حل نمايند. 
مفهوم پردازش اطلاعات در آغاز در حوالي سالهاي 1960 ميلادي با تاثير پذيري اي نظريه اطلاعات در زمينه نظام فيزيکي ارتباطات از طرف روان شناسان شناختي به کاربرده شد و بيانگر اين بود که ارگانيسم انساني روي تجسم هاي دروني وذهني خود عملياتي به صورت کامپيوتر انجام مي دهد. اطلاعات از لحظه ارائه به حواس در مرحله درون داد تا پاسخ هاي رفتاري در مرحله برون داد, به طور فعال کد گذاري شود و تغيير شکل و سازمان مي يابد. 
ديدگاه پردازش اطلاعات مانند نظريه شناختي - رشدي پياژه , افراد را به صورت موجودات فعال و معقولي در نظر مي گيرد که در پاسخ به در خواست هاي محيطي, تفکر خودشان را تغيير ميدهند, امابرخلاف پياژه مراحل رشد وجود ندارد بلکه فرايندهاي فکري مثل ادراک , توجه, حافظه , راهبردهاي برنامه ريزي و ... در تمام سنين مشابه فرض شده اند, ولي به درجات کمتر يا بيشتر آشکار مي شود. 
پژوهشگران پردازش اطلاعات , معمولا براي ترسيم گام هايي که افراد براي حل کردن مسئله ها و کامل کردن تکاليف بر مي دارند از نمودار گردشي استفاده مي کنند. اين نمودار شبيه برنامه اي است که برنامه ريزان مي سازند تا کامپيوترها را براي اجرا کردن يک رشته عمليات ذهني به کار بيندازند. 
مدلهاي گوناگون پردازش اطلاعات وجود دارد, برخي از مدلها خيلي محدود است, زيرا مهارت فرد را در يک يا چند تکليف دنبال مي کنند. الگوهاي ديگر , سيستم شناختي انسان را به صورت يک کل توصيف مي کنند. 
از الگوهاي کلي به عنوان راهنما براي پرسيدن سوال هايي در مورد تغييرات سني در تفکر استفاده مي شود. براي مثال , آيا توانايي کودک در جستجوي محيط براي يافتن اطلاعات لازم جهت حل کردن يک مسئله , با بالارفتن سن منظم تر و برنامه دار مي شود؟ چرا سرعت پردازش اطلاعات را در افراد سالخورده, کند تر از افراد جوان است؟ 


مدل هاي پردازش اطلاعات: 
1- مدل اتکينسون و شيفرين :
اين مدل تحت عنوان مدل مخزن نيز گفته شده است. اصلاح مخزن از اين باور منشا» گرفته است که اطلاعات در سه واحد نظام که عبارتند از مخازن دريافت حسي, حافظه کوتاه مدت و حافظه بلند مدت, اخذ, پردازش و حفظ شوند. 
سه واحد ياد شده سخت افزار نظام را تشکيل مي دهند. اتکينسون و شيفرين معتقدند که آنها فطري بوده و در کليه افراد يکسان مي باشند, ولي هر سه قسمت از جهت سرعت در پردازشگري اطلاعات , محدوديت هاي دارند و مخازن گيرنده هاي حسي و حافظه کوتاه مدت از جهت گنجايش نيز محدود مي باشند. 
علاوه بر سخت افزار ذهن, اين نظام , شامل فرايندهاي کنترل با راهبردهاي نيز مي باشد که معادل نرم افزار در نظام کامپيوتر است. برحسب اتکينسون و شيفرين فرايندهاي کنترل, فطري نيستند, اکتسابي اند و افراد در چگونگي به کارگيري آنها با يکديگر تفاوت دارند. انها بيان مي کنند که اطلاعات در حافظه کوتاه مدت بين پانزده تا سي ثانيه بيشتر دوام نياورد و محو مي گردند.
مگر آنکه فرايند هاي کنتر ل مانند تمرين ( مرور ذهني ) وارد عمل شوند و بيان مي کنند که علاوه بر تمرين , راهبردهاي ديگر مانند سازمان دهي و پرورش موضوع مي توانند سهولت بيشتري را در جهت نگهداري اطلاعات فراهم آورند. 
اتکينسون و شيفرين بر اين باورند که وقتي اطلاعات به حافظه بلندمدت اتتقال يابند اثر آنها پا برجا خواهد ماند, همچنين فرض براين است که برخلاف محدوديت گيرنده هاي حسي و حافظه کوتاه مدت حافظه بلند مدت مرز ندارد و نامحدود است. 
2- مدل سطوح پردازش اطلاعات:
باور به وجود مخازن مستقل با شک و ترديدهايي نيز رو به رو شده است, زيرا ظرفيت مخازن , برحسب پژوهش هايي مختلف , تغييرات بسيار نشان مي دهد به نحوي که ابهامات زيادي در زمان هاي پردازش براي هر يک از انها بوجود آمده است. 
همچنين در مورد مخازن کوتاه مدت که در آغاز گمان مي رفت ظرفيتي برابر با هفت مجموعه داشته باشند, مجموعه هاي دو تا بيست رقمي نيز گزارش شده است. 
از اينرو پردازشگران اطلاعات متوجه به چگونگي پردازش شده و مدلي بر مبناي سطوح آن ارائه داده اند . مدل سطوح پردازشگري اطلاعات باور به وجود رديفي مخازن باظرفيت محدود و جذب يکباره اطلاعات در آنها را کنار نهاده و برعکس به اين امر تاکيد دارد که نگاهداري اطلاعات ناشي از چگونگي و ژرفايي است که در آن نظام به تحليل محرک ها مي پردازند. اين مدل بر سطوح پردازشگري اطلاعات بر فرايندهاي کنترل کننده يا راهبردها تاکيد دارد. اطلاعاتي که به صورت سطح پردازش شوند به آساني از خاطر محو مي گردند و برعکس اطلاعاتي که برحسب معنا پردازش يافته , مدت زمان بيشتري در خاطر حفظ ميشوند. 
3- مدل هاي تحولي پردازش اطلاعات: 
مدل هاي مخزن و سطوح پردازش به طور کلي , نظام پردازش اطلاعات نزد انسان را شامل مي شوند, ولي نظريه اي خاص در مورد رشد شناختي کودک بر اساس نظام پردازشگري اطلاعات را ارائه نمي دهند. نظريه هاي تحولي مبني بر نظام و اصول پردازشگري تعداد زيادي ندارند و اغلب به صورت تلفيقي يا ترکيبي از نظريه هاي مختلف مي باشند براي مثال نظريه هايي که از ترکيب نظام پياژه با نظام پردازشگري شکل گرفته اند, اغلب به عنوان پياژه هاي جديد شناخته مي شوند, اين نظريه پردازان بسياري از مفاهيم بنيادين نظريه اي چون فعال بودن ذاتي کواک , ناپيوستگي رشد, سازه نگري را قبول دارند ولي در نظرات خود نظام پردازشگري داده ها و به ويژه محدوديت در منابع درون ذهني را نيز دخالت مي دهند. ربي کيس و کورت فيشر از شناخته شده ترين آنها مي باشند. 
رشد مهارت هاي کسب اطلاعات : 
همان طور که بيان شد در پاسخ به انتقادات وارد بر نظر پياژه برخي از روانشناسان رشد, ديدگاه متفاوتي را مطرح مي کنند. تاثير تفاوت هاي سني در توانايي انجام بسياري از تکاليف پياژه ناشي از تفاوت در توجه يا حافظه يا تصوير سازي ذهني - ديداري بود. 
اين فرايند ها محور توانايي هاي پردازش اطلاعات است. 
روان شناسان رشد اخيرا به ترميم اين فرايند ها از تولد تا بزرگسالي پرداخته اند. بنابر نظريه پردازش اطلاعات , تفکر و در واقع محصول بهره برداري و دستکاري و سازمان دهي بين اجزايي مانند توجه , بازشناسي الگو , ثبت حسي و حافظه مي باشد. از ديدگاه روان شناسي رشد , هر يک از فرايندها ممکن است با سن تغيير کند. 
1 -ثبت حسي : 
يکي از مراحل اوليه که آن اطلاعات پردازش مي شود , ثبت حسي است. اسپرينگ دريافت که بزرگسالان درثبت حسي خود ميزا ن زيادي اطلاعات ديداري را حفظ مي کنند به نظر مي رسد که اين اطلاعات در يک شکل ادراکي خام براي مدت کوتاه حفظ مي شود ( حدود 250 هزارم ثانيه). 
روان شناسان رشد اين احتمال را مي دهند که کودکان نسبت به بزرگسالان از لحاظ ماهيت و عمليات ثبت حسي ناقص مي باشند. 
گمان مي رود که بزرگسالان از شيوه اي بهره مي برند که در آن موارد را قبل از زوال ثبت حسي به صورت منظم رمز گرداني مي کنند و سپس آن را به حافظه کوتاه مدت انتقال مي دهند, در حالي که از چنين شيوه هايي استفاده نمي کنند و اطلاعات کمتري را به حافظه کوتاه مدت انتقال مي دهند. 
2- توجه :
توجه عبارتند از تمرکز , تلاش ذهني بر رويدادهاي حسي يا ذهني , درپژوهش هاي مربوط به توجه4 , جنبه مهم اين عنوان را تحت پوشش قرار داده اند: 
الف - ظرفيت پردازش و توجه انتخابي 
ب - سطح برانگيختگي 
ج - کنترل توجه 
د - آگاهي 

منبع:روزنامه آفرینش

استاد : دکتر حسن احدي -تهيه کنندگان : نسيم رستمي نژاد , سحر رفيعي

---------------------------------------------------------

 

کتاب تفکر و مهارت های آن با رویکرد شناختی

 نویسنده: ابراهیم برزکار

 

تهیه کتاب در تهران: تهران - میرداماد - میدان مادر - خ شاه نظری - خ مددکاران - دانشکده توانبخشی - واحد کتابفروشی. موسسه پگاه                  کد پستی: 1545913487

تلفن:        02122223566

فکس:      02122901956        

        لینک مستقیم جهت تهیه کتاب: اینجا                      

مدیریت: آقای محسنی           همراه: 09121208867

فهرست مطالب :

فصل اول : تفکر و انواع تفکر

فصل دوم : مهارت های تفکر

فصل سوم :تصمیم گیری و حل مسئله (تفکر در عمل)

فصل چهارم : علوم اعصاب شناختی و تفکر

فصل پنجم :ادراک و توجه

فصل ششم :حافظه

لیست وبلاگ های رسمی من

ویدیوها در آپارات

تاثیر ژان ژاک روسو و چارلز داروین بر ژان پیاژه

 

روسو معتقد بود بسيار مهم است كه به طبيعت فرصت دهيم تا رشد كودك را هدايت كند. بنابراين به جاي آنكه براي آموزش شيوه‌هاي درست فكركردن به كودكان بشتابيم بايد به آنان فرصت دهيم تا قابليت‌هاي خودشان را به كمال برسانند و راه و روش‌هاي خويش را همانطور كه طبيعت خواستار آن است فرابگيرند. آنگاه ياد خواهند گرفت به قوه تشخيص خود اعتماد كنند. باورهاي رسو بويژه اعتقاد او به طبيعت در برابر تاثيرات اجتماعي جنبش رمانتيك را در تاريخ انديشه پايه‌گذاري كرد در عين حال باور او در مورد طرح زمينه براي رشد سالم سنت رشدگرايي را در روانشناسي بوجود آورد (ويليام كرين، ترجمه خوي نژاد.رجايي ،1384، صفحه 37-38).

در قرن هجدهم فيلسوف فرانسوي ژان ژاك روسو نظريه جديدي را در مورد كودكي معرفي كرد. روسو بر خلاف جان لاك معتقد بود كه كودكان الواح سفيد نيستند كه آموزش والدين روي آنها حك شود. در عوض آنها وحشي‌هاي بزرگوار هستند كه ذاتا از احساس درست و غلط برخور دارند و براي رشد منظم و سالم برنامه‌اي فطري دارند. روسو بر خلاف لاك تصور مي‌كرد كه آموزش بزرگسالان فقط به درك اخلاقي فطري كودكان و نحوه تفكر  و احساس منحصربفرد آنها لطمه مي‌زند. فلسفه او فلسفه كودك‌مدار بود كه در آن بزرگسالان بايد در هر يك از چهار مرحله رشد نوباوگي، كودكي، اواخر كودكي و نوجواني پذيراي نيازهاي كودك باشند. فلسفه روسو دو مفهوم بسيار مهم را در برداشت كه در نظريه‌هاي جديد نيز يافت مي‌شود. اولي مفهوم مرحله است و دومي مفهوم رسش كه به روند رشدي آشكار كه به صورت ژنتيكي تعيين مي‌شود و بطور طبيعي آشكار مي‌گردد اشاره مي‌كند. اگر قبول داشته باشيد كه كودكان از طريق يك رشته مراحل باليده مي‌شوند پس منحصر بفردند و با بزرگسالان فرق دارند و نيروهاي برانگيزاننده دروني رشد آنها را تعيين مي‌كند. روسو در مورد موضوعات مختلف و اساسي رشد موضعي كاملا  متفاوت با لاك داشت و رشد را فرايندي ناپيوسته و مرحله‌بندي شده در نظر مي‌گرفت كه از يك روند يكپارچه كه طبيعت آن را برنامه‌ريزي مي‌كند، پيروي مي‌نمايد ( لورا اي. برك،ترجمه سيد محمدي، 1383 ، جلد يك، صفحه 22).

وي حامي سومين نظريه فلسفي عمده در زمينه سرشت اخلاقي و رشد كودكان بود. وي ميگفت كه در "وحشي هاي شريف" حس تشخيص درست و غلط به وديعه گذاشته شده است. طبيعت طوري آنها را برنامه‌ريزي كرده است كه مثبت رشد كنند چون ذاتا داراي حس تشخيصي اخلاقي هستند. روسو بر اين عقيده استوار بود كه هر اقدامي از سوي بزرگسالان براي آموزش و ياددادن  به كودكان تنها مداخله‌اي بيجا در رشد آنان است كه سبب به انحراف كشيدنشان مي‌شود. روسو نخستين كسي بود كه اهميت رسيده شدن آشكار شدن مرحله به مرحله الگوهاي ارثي تعيين شده رشد و تكامل را كه بازتاب الگوهاي بي‌همتاي فكر و رفتار در هر يك از مراحل رشد است را عنوان كرد (ف. فليپ رايس ، ترجمه مهشيد فروغان،1387، صفحه 114 ).

 پس از رسو و بررسي اساس نظريه وي لازم است نظري گذرا به نظريه داروين بياندازيم تا بتوانيم به بررسي بهتر اثرگذاري اين دو نظريه بر پياژه بپردازيم.

چارلز داروين طبيعت‌شناس بريتانيايي معمولا پيشگام مطالعه علمي كودك است. وي تنوع بي‌نهايتي را در گياهان و گونه‌هاي حيوانات مشاهده كرد و دريافت كه بين يك گونه، هيچ دو جانور دقيقا مثل هم نيستند. او از اين مشاهدات نظريه تكامل خود را بنيان نهاد. اين نظريه بر دو اصل تاكيد داشت انتخاب طبيعي و بقاي شايسته‌ترين. داروين اعلام داشت كه برخي گونه‌ها توسط طبيعت انتخاب شده‌اند تا در محيط‌هاي خاصي ادامه حيات دهند، زيرا آنها ويژگي‌هايي دارند كه با محيط‌شان متناسب هستند. ساير گونه‌ها از بين مي‌روند چون با محيط‌شان مناسب نيستند. افراد گونه‌اي كه ضروريات بقاي محيط را برآورده مي‌كنند به زندگي ادامه مي‌دهند تا توليد مثل كنند و ويژگي‌هاي مطلوب خود را  به نسل‌هاي آينده منتقل نمايند. خواهيم ديد كه تاكيد داروين بر ارزش سازگاري و ويژگي‌هاي جسماني و رفتاري، به نظريه‌هاي مهم رشد راه يافته است. داروين در مدتي كه به كاوش مشغول بود، پي برد كه رشد پيش از تولد بسياري از گونه‌هاي مشابه است. اين خبر مي‌دهد كه همه گونه‌ها از جمله انسان‌ها از تبار تعداد معدودي اجداد مشترك هستند. ساير دانشمندان از مشاهدات داروين نتيجه گرفتند كه رشد كودك از برنامه كلي تكامل گونه انسان تبعيت مي‌كند. گرچه بعدها معلوم شد كه اين عقيده درست نيست اما شبيه دانستن رشد كودك با تكامل انسان پژوهشگران را ترغيب كرد تا تمام جنبه‌هاي رفتاري كودكان را به دقت مورد مطالعه قرار دهد ( لورا اي. برك،ترجمه سيد محمدي، 1383 ، جلد يك،صفحه 23).

چارلز داروين كتاب معروف خود درباره منشا انواع را در سال 1895 منتشر كرد. او عنوان كرد كه انسان در طول ميليون‌ها سال  از طريق فرايند انتخاب طبيعي و بقاي اصلح تكامل يافته است. انتخاب طبيعي يعني آنكه برخي انواع براي بقا انتخاب شدند چون داراي ويژگي‌هايي بودند كه به آنها كمك مي‌كرد با محيط خودشان انطباق يابند. بدين معني كه نوع انسان از تكامل اشكال پست‌تر حيات بوجود آمدند. بقاي اصلح يعني آنكه فقط حيات اصلح‌تر باقي مي‌ماند تا صفات برتر خود را به نسل‌هاي بعدي انتقال دهند. بر اساس اين نظريه اشكال عاليتر حيات كه داراي قدرت انطباق بيشتري بودند تدريجا بوجود آمدند. علاوه بر اين داروين مشاهده كرد كه رويان بسياري از انواع در برخي از مراحل رشد خود بسيار بهم شبيه مي‌شوند كه اين امر نشان مي‌دهد آنها از تكامل اجداد مشتركي حاصل شده‌اند. نظريه‌پردازان مدرن بر اين تاكيد دارند كه رفتار انسان هنوز هم جنبه انطباقي خود را حفظ كرده است. بسياري از رفتارهاي شيرخوار مانند بازتاب گونه و پيوند نيز براي بقاي شيرخوار لازم بوده است. انسان‌شناس‌ها معتقدند كه رويه‌هاي فرهنگي اختصاصي جوامع به ايجاد شخصيت‌هايي مي‌انجامد كه به حفظ آن جامعه كمك ميكند. داروين حداقل در چهار مورد نقش قابل توجهي را در روانشناسي ايفا كرده است. نخست انسان‌ها خويشاوند تمام موجودات زنده‌اند چون با آنها منشا مشترك دارند. اين ديدگاه سبب شده است كه در يك راستا بودن كاركرد ذهني انسان و جانوران مورد پذيرش قرار گيرد. دوم داروين بر تفاوت‌هاي فردي تاكيد كرد. سوم به رفتار انسان از ديدگاه انطباق با محيط نگريست و چهارم بر اهميت مشاهده علمي در جمع‌آوري داده‌ها تاكيد كرد. رد پايي از نظريه وي در عقايد پياژه و روش كار وي است . پياژه مي‌گفت كه رشد كودكان تلاشي است براي سازش دادن رفتارشان با مطالبات اجتماعي ( ف. فليپ رايس ، ترجمه مهشيد فروغان،1387، صفحه 115 ).

توجه روانشناسان قرن نوزدهم به موضوع انطباق با محيط از جمله پياژه از نظريه تكامل داروين منشا ميگرفت. آنها بر آن شدند تا هشياري به سبب نقشي كه در هدايت فعاليت‌هاي آدمي دارد تكوين يافته است. بنابراين براي درك نحوه انطباق جاندار با محيط بايست رفتار واقعي را بررسي كرد. بهمين علت كار بر روي اين موضوع را آغاز گردند (اتكينسون و همكاران، ترجمه براهني و همكاران، 1385، صفحه 46 ).

نظريه‌پرداز شناختي سوييسي ژان پياژه بيش از هر فرد ديگر بر پژوهش درباره رشد كودك تاثير داشته است. پياژه باورنداشت كه دانش به كودك منفعل و تقويت شده تحميل مي‌شود. طبق نظريه شناختي- رشدي وي كودكان با دستكاري و كاويدن محيط‌شان فعالانه دانش را مي‌سازند و رشد شناختي آنها به صورت مرحله‌اي واقع مي‌شود. به نظر وي رشد به مقدار زياد تحت تاثير آموزش اوليه او در زيست‌شناسي قرار داشت. او در نظريه مفهوم زيستي انطباق اهميت زيادي دارد. همانگونه كه ساختارهاي بدن طوري تنظيم شده‌اند كه با محيط مناسب باشند، ساختارهاي ذهن نيز در طول دوره كودكي طوري پرورش مي‌يابند كه با دنياي بيروني تناسب داشته باشند. در نوباوگي و اوايل كودكي، شناخت كودكان با شناخت بزرگسالان كاملا فرق دارد.براي مثال پياژه باور داشت كه نوباوگان نمي‌فهمند چيزيكه دور از ديد است باز هم وجود دارد. در مراحل رشدي پياژه مرحله حسي– حركتي آغاز مي‌شود و رشد شناختي با استفاده نوزاد از حواس و حركات براي كاويدن محيط، آغاز مي‌شود. به تدريج اين الگوي عمل، در مرحله پيش‌عملياتي شكل تفكرنمادي اما غير منطقي كودك را به خود مي‌گيرد.در مرحله عمليات صوري فكر پيچيده مي‌شود و به صورت سيستم استدلال انتزاعي نوجوان و بزرگسال درميايد ( لورا اي. برك،ترجمه سيد محمدي، 1383 ، صفحه 32-34 ).

اولين مقاله پياژه در 10 سالگي منتشر شد و قبل از 21 سالگي 20 مقاله علمي درباره فسيل‌ها و نرم تنان منتشر كرد. او چون جواب خود را در زيست‌شناسي پيدا نكرد وارد فلسفه شد هرچند كه اين علم هم كمك شاياني به وي نكرد ولي در نهايت با ايجاد پيوند بين زيست‌شناسي، فلسفه و روان شناسي نظريه خود را مطرح كرد. وي با آزمايش بر روي نرم‌تنان به اين نتيجه رسيده بود كه نرم‌تنان ساختارهاي جسمي خود را با محيط فيزيكي منطبق مي‌كنند. او تعدادي از نرم‌تنان بزرگ را از درياچه بيرون آورد مدتي در داخل آب راكد و بدون موج قرار داد و پس از مدتي متوجه شد كه در بدن اين موجودات تغييراتي بوجود آمد. از همين جا  مسئله " انطباق موجود زنده با محيط فيزيكي" وي مطرح شد. او حدس زد كه احتمال دارد كودك انسان نيز در جريان برخورد با محيط ذهنيت خود را با آن منطبق كند. او در جريان استاندارد كردن آزمون استدلال سيريل برت متوجه پاسخ‌هاي غلط يا اشتباه كودكان شد. يعني احساس كرد كه بسياري از مسائل ساده را كه افراد بزرگسال به راحتي جواب مي‌دهند، كودكان قادر به پاسخگويي آنها نيستند. در ضمن اشتباهات كودكان نيز وجوه اشتراك و شباهت فراوان دارد ( احدي.بني‌جمالي، 1382، صفحه 117) .

 پياژه در پي كشف چگونگي دانستن كودكان برآمد.  وي به مقايسه و بررسي كيفيت ذهني كودكان و بزرگسالان پرداخت و به تقاوت آنها پي برد. او معتقد بود كه اگر راه‌حل مساله را براي كودك تشريح كنيم هنوز قادر به درك آن نيست، يعني صرفا كمتر از ما نمي‌داند بلكه وقايع جهان را به گونه‌اي متفاوت تحليل مي‌كند. بدين ترتيب به مطالعه كودك پرداخت و بتدريج يك تئوري ديناميك عرضه كرد كه معطوف به ذهن كودكان بود ( احدي.بني‌جمالي، 1382، صفحه 118) .

در مجموع مي‌توان گفت ردپاي روسو را در نظريه پياژه در مفهوم مرحله‌اي بودن رشد و رسش مي‌توان مشاهده كرد. رسو چند انديشه مهم را به نظريه رشد افزود. او نخست اين عقيده را مطرح كرد كه رشد بر اساس برنامه زماني زيستي و به گونه‌اي درونزاد پيش مي‌رود. به اين ترتيب براي نخستين بار با تصويري از رشد روبرو مي‌شويم كه نسبتا مستقل از تاثيرات محيط است شخصيت كودكان ديگر صرفا نيروهاي بيروني از قبيل آموزش بزرگسالان و تقويت‌هاي اجتماعي شكل نمي‌دهند. آنها عمدتا بر اساس طرح طبيعت رشد مي‌كنند ياد مي‌گيرند امروزه اين طرح را رسش زيستي مي‌ناميم. دوم آنكه روسو مطرح كرد كه رشد طي مجموعه مراحلي صورت مي‌گيرد كه در جريان آنها كودكان جهان را به شيوه‌هاي متفاوت تجربه مي‌كنند. كودكان با بزرگسالان فرق دارند. در هر مرحله الگوي فكري و رفتاري كودك داري ويژگي‌هاي خاص خودش است. سوم آنكه وي فلسفه جديد را در مورد تعلم و تريت ارائه كرد كه امروزه آن را فلسفه "كودك محوري" مي‌ناميم. او مي‌گفت" همواره بر اساس سن يادگيرنده با او رفتار كنيد." و منظورش اين بود كه بايد درس‌هاي خود را با سن و سال كودك منطبق كنيم. با چنين روشي كودكان خواهند توانست بر اساس تجربه و قواي شناختي خود در مورد مسائل قضاوت كنند ( ويليام كرين، ترجمه خوي نژاد.رجايي،1384، صفحه46 ).

همچنين وي با كمك نظريه داروين مفاهيم انطباق و جذب را در نظريه خود مطرح مي‌سازد. در بحث شناخت و رشد ذهني وي به پيدايش زبان اشاره مي‌كند و مي‌توان گفت نظريه‌پردازان ديگر ازجمله نوام چامسكي نيز بر نظريه پياژه اثرگذار بوده‌اند.  مهمترين ابزار انسان‌ها براي برقراري ارتباط با ديگران زبان بوده است. زبان ابزاري است براي بيان انديشه‌ها و در عين حال بهتر انديشيدن. تكامل زبان در كودك از ويژگي‌هايي برخوردار است كه شناخت آنها در شناخت هرچه بهتر كودك موثر است. كودك پيش از آنكه گفتار را بياموزد از علامت‌ها و نشانه‌ها براي بيان انديشه‌ها و خواسته‌هاي خود مي‌پردازد ( احدي.بني‌جمالي، 1382، صفحه 166) .

زبان به رشد شناختي وابسته است و به عقيده نوام چامسكي شاخه‌اي از روانشناسي شناختي است. مجهز بودن انسان به نظام ارتباط كلامي پيچيده او را از ساير حيوانات متمايز مي‌كند. اين نظام به او اجازه مي‌دهد تا شناخت‌هاي مختلف را فرابگيرد، آنها را تغيير دهد و نقطه نظرهاي خود را با اطرافيان مبادله كند. به نظر برخي دانشمندان درست است كه تعدادي از شامپازه‌ها مهارت‌هاي ارتباطي رشد يافته دارند / زبان ميمونها/ اما اين مهارت‌ها اگر آشكارا به مهارت‌هاي انسان نزديك شود تا رسيدن به توانايي‌هاي زباني پيچيده و دقيق انساني فاصله زيادي خواهد داشت. بعلاوه براي آنكه شامپانزه‌ها بياموزند بايد تحت تاثير آموزشهاي سخت و طولاني قرار بگيرند در حالي كه كودك خودبخود فرا ميگيرد (جيمز دبليو. وندر زندن ، ترجمه گنجي، 1383، صفحه 136) .

يادگيري زبان همانند ساير رفتارهاي فطري دوره‌هاي حساس و خاص خود را دارد. اين امر زماني بوضوح نمايان است كه يادگيري آواهاي زبان، يعني يادگيري واج‌هاي تازه و قواعد تركيبي آنها مطرح مي‌شود. از آنجا كه انديشيدن زبان ذهن است متوجه مي‌شويم كه بيش از يك نوع زبان براي انسان وجود دارد و تفكر در انسان بر اساس آشنايي وي با زبان و به همراه رشد آن رشد ميابد. تفاوت‌هايي ميان نظام ساختار زبان انسان و شامپازه وجود دارد و ساير جانداران براي خود نظام ارتباطي دارند ولي معتقدند كه اين نظام‌ها از لحاظ كيفي چيزي متفاوت از نظام ارتباط انساني است.  اين توانايي خاص انسان است و تفكر خاصي در انسان نيز وجود دارد ( اتكينسون و همكاران، ترجمه براهني و همكاران، 1385، صفحه 330 ).

منبع:http://anis-khoshlahje.blogfa.com/