روانکاوی چیست
رویکرد روانکاوی
روش درمانی مبتنی بر مفاهیم فرویدی، روانکاوی نام دارد. هدف روانکاوی این است که شخص را نسبت به تعارضهای ناهشیار و مکانیسمهای دفاعی که برای کنترل اضطراب بهکار میبرد آگاه کند. هنگامیکه ترسها و انگیزههای ناهشیار خود را بشناسیم به طرز معقولتر و واقعبینانهتری با آنها روبهرو میشویم.
درمان روانکاوی نخست بهصورتی متمرکز و درازمدت بوده است. درمانگر و درمانجو معمولاً در طول یک تا چند سال، هر هفته چند بار و هر بار پنجاه دقیقه دیدار میکردند. در حال حاضر درمانگران پیرو مکتب روانکاوی دورههای درمانی کوتاهتر (مدت زمان ثابتی برای کار بر روی مسائل و دستیابی به هدفهای معین در اختیار درمانجو و درمانگر است) و دیدارهای کمتر معمولاً یک بار در هفته - را ترجیح میدهند. (به این وسیله، درمانجو در فاصله جلسات درمانی فرصت مییابد که درباره گفتگوهائی که با درمانگر داشته تأمل کند و در پرتو آنها تعاملهای روزمره خود را وارسی کند).
تداعی آزاد
یکی از شیوههای عمدهای که روانکاوان برای تسهیل فراخوانی تعارضهای ناهشیار آدمی بهکار میبرند تداعی آزاد است: به این ترتیب که درمانجو تشویق میشود که قید و بند از اندیشهها و احساسات خود بردارد و هر آنچه را که به ذهنش میرسد بدون دستکاری و سانسور بیان کند. البته اینکار چندان آسان نیست؛ معمولاً ما در گفتگوهای خود میکوشیم یک رشته پیوسته و مرتبط را دنبال کنیم و اندیشههای نامربوط را بیان نکنیم تا از هدف موردنظر دور نیفتیم. علاوه بر این، اندیشههای گذرائی که نامناسب، احمقانه یا شرمآور بهنظر میرسند معمولاً ناگفته میمانند.
با این همه، به کمک تمرین، و تشویقهای روانکاو، تداعی آزاد با آسانی بیشتری صورت میگیرد. اما حتی کسانیکه به عمد و آگاهانه میکوشند اندیشههای خود را آزاد بگذارند گهگاه دچار وقفه (blocking) میشوند. در مواردیکه درمانجو از سخن باز میایستد، یا ناگهان موضوع را عوض میکند، یا جزئیات یک رویداد را به خاطر نمیآورد، روانکاو چنین فرض میکند که وی در برابر به یاد آوردن اندیشهها یا احساسات معینی مقاومت میورزد. فروید بر این باور بود که کنترلهائی که شخص بهطور ناهشیار بر نکتهها و گوشههای حساس دارد موجب وقفه فکری یا مقاومت (resistance) میشود و همین گوشههای حساس است که روانکاو بایستی در آنها کاوش کند.
تفسیر
روانکاو میکوشد بر مقاومت درمانجو غالب آید و از راه تفسیر، وی را به خودشناسی کاملتری رهنمون شود. تفسیر به یکی از دو صورت زیر است: روانکاو نخست توجه درمانجو را به مقاومتهایش جلب میکند. برای غالب مردم همین بس که متوجه شوند یک سلسله از تداعیهای آنان ناگهان دچار وقفه میشود، یا قراری را فراموش میکنند، یا میخواهند موضوع گفتگو را عوض کنند و مانند اینها. همین آگاهی به آنان کمک میکند که چیزهائی درباره خودشان بیاموزند. دوم، روانکاو پیش خود حدس میزند که چه چیزی در پس گفتههای درمانجو نهفته است و سپس سعی میکند تداعیهای بیشتری را در درمانجو برانگیزد. مثلاً درمانجو چیزی میگوید که خودش آن را بیاهمیت میپندارد و به خاطر بیاهمیت بودن آن پوزش میخواهد؛ در این حال روانکاو ممکن است بگوید که چیزهای به ظاهر بیاهمیت میتواند بهطور غیرمستقیم به نکته بااهمیتی اشاره داشته باشد. هرگاه چنین تفسیری در موقع مناسبی ارائه شود ممکن است تداعیهای تازه و مهمی را فرا خواند. لازم به یادآوری است که روانکاو هرگز آشکارا القاء نمیکند که چه چیزی از اهمیت برخوردار است، بلکه درمانجو خود باید چنین نکتهای را کشف کند.
انتقال (transference)
در روانکاوی نگرشهای درمانجو نسبت به درمانگر، بخش مهمی از جریان درمان بهشمار میآید. درمانجو دیر یا زود پاسخهای عاطفی نیرومندی نسبت به روانکاو پیدا میکند. این پاسخها گاه مثبت و دوستانه است و گاه منفی و خصمانه. این واکنشها غالباً مناسبتی با آنچه که در نشستهای درمانی روی میدهد، ندارد. این گرایش درمانجو به اینکه درمانگر را هدف پاسخهای عاطفی خود قرار دهد انتقال نام گرفته است: نگرشهائی که درمانجو نسبت به روانکاو نشان میدهد در واقع نگرشهای او نسبت به کسانی است که در زندگی وی پراهمیت هستند. فروید بر این گمان بود که انتقال نموداری است از بازماندههای واکنشهای دوران کودکی نسبت به والدین.
نمونهای از انتقال در مثال زیر دیده میشود: خانم جوانی که توسط یک خانم روانکاو درمان میشد روزی هنگام ورود به دفتر کار روانکاو اظهار داشت: ”خوشحالم که امروز آن یقه توری چند جلسه گذشته را به گردن ندارید. دوست ندارم آن را به گردن شما ببینم“. در خلال همین نشست، روانکاو به درمانجو خاطرنشان میکند که هیچگاه لباسی با یقه توری نمیپوشیده است. واقعیت این بود که در جلسات قبل در مورد تجربههای فشارزای دوران کودکی با درمانجو گفتگو شده بود و درمانجو با گذاردن درمانگر در نقش مادر خود، وی را به خطا در پوشاک مادر خود دیده بود. گرچه درمانجو از این خطای ادراکی خود دچار شگفتی شد، اما این تفسیر را پذیرفت و به این ترتیب فهمید که انتقال در کار بوده است.
انتقال همیشه بهصورت خطاهای ادراکی ظاهر نمیشود، بلکه غالباً به اینصورت است که بیمار فقط احساساتی را نسبت به روانکاو نشان میدهد که نسبت به مردمان با اهمیت دوران کودکی خود احساس میکرده است. روانکاو بر پایه همینگونه احساساتی که آشکار میشود، میتواند ماهیت تکانههای جابهجا شده درمانجو را تفسیر نماید. برای نمونه، مردی که همواره برای برادر بزرگترش احترام قائل میشده اینک نیز در نگرشهای روانکاو به جستجوی نکتههائی میپردازد که برادرش را به یادش بیندازد. آنگاه یک برخورد خشمآلود با روانکاو، منجر به کشف احساسات خصمانهای میشود که نسبت به برادرش داشته و هیچگاه از آن آگاه نبوده است روانکاوان با بررسی احساسات درمانجو نسبت به خودشان، به وی یاری میدهند تا شناخت بهتری نسبت به رفتار خود با دیگران پیدا کند.
مطالب مرتبط
لیست وبلاگ های رسمی من
- فیزیوتراپی
- فیزیوتراپی شناختی (Cognitive physiotherapy)
- دستگاه عصبی عضلانی اسکلتی
- شانه و اختلالات آن
- ستون فقرات و اختلالات آن
- زانو و اختلالات آن
- سیستم عصبی و اختلالات آن
ویدیوها در آپارات
"هدف جهان و زندگانی انسان خوشبختی نیست بلکه رسیدن به خودآگاهی یا آزادی است" (هگل)